چو ختم‌المرسلین خورشید افلاک؛ محمدرضا یاسری (چمن) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

محمدرضا یاسری (چمن)

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

 

چو ختم‌المرسلین خورشید افلاک

بپوشانید رخ در پرده‌ی خاک

 

بنا را کج‌نهادان کج نهادند

که رسم داد را بر باد دادند

 

پس آن‌گه در حمایت از امامش

قیامت کرد زهرا با قیامش

 

دلش تفتیده از غم وز جهان سرد

رخش چون باغ ِ هنگام خزان زرد

 

به مسجد آمد و جای پیمبر

به دست دیگران چون دید منبر

 

خدا را بعد بسم‌الله ثنا گفت

وز آن پس چون ثنای مصطفی گفت

 

بگفت ای پیروان دین احمد

چه بود این نقض عهد و ظلم بی‌حد؟

 

چو او زین دار فانی بار بربست

شما را عهد و پیمان از چه بشکست؟

 

چه شد آن غیرت و ایمان و مردی؟

چو خاکستر شد آن آتش ز سردی!؟

 

چه افتاد این چه آیین نفاق است؟

شما را از چه آهنگ فراق است؟

 

چنین بینم که حالی نفسِ بدخواه

شما را باز گردانیده از راه

 

چرا آن راه دیگر می‌سپارید؟

به فرمان هوا سر می‌سپارید؟

 

غدیر و عهد خویش از یاد بردید

فدک را نیز از بیداد بردید

 

مگر قرآن نمی‌گوید ز داوود

سلیمان بُرد میراث آن چه را بود؟

 

مگر یحیی نه میراث پدر برد؟

پدر چون زندگانی را به سر برد

 

دلیلی نیست جز تغییر احوال

که این حکم خدا را کرد پامال

 

سپس گفت ای جوانان مدینه

که پاکید از نفاق و کفر و کینه

 

چرا با دیدن باطل خموشید؟

چرا در حفظ حق ما نکوشید؟

 

محمد از میان چون رخت بربست

چرا عهد شما یک‌باره بشکست؟

 

چنین بینم که در این رخوت عام

برافتد از میان قانون اسلام

 

ز دنیا جستن و دین بردن از یاد

وزین رجعت همه قرآن خبر داد

 

چو در قومی نباشد قابلیت

ز اسلام اوفتد در جاهلیت

 

***

 

پس آن‌گاه او ز مردم روی برتافت

تو گفتی گنج خود در خاک می‌یافت

 

چو آتش در دل بی‌تابش افتاد

به زاری بر مزار بابش افتاد

 

که از بعد تو ای بَدر منیرم

مصیبت در جوانی کرد پیرم

 

تو را گر در کنار من مکان بود

چه بیم از گردش دور زمان بود؟

 

چو رخ پوشیدی ای ماهِ دوهفته

ز ما اقبال گویی رخ نهفته

 

هر آن کس داشت با تو در نهان کین

کنون کرد آشکار آن کین دیرین

 

***

 

چو بی‌تابش ز غم دیدند و بیمار

به سوی خانه بردندش دگر بار

 

ز روی نیلی‌اش دیگر چه گویم؟

ز پهلویش به پشت در چه گویم؟

 

ز بازویش ز ضرب تازیانه

ز روز آخر و دفن شبانه

 

ز حال محسن او چون کنم یاد؟

خدا داند، خدا، فریاد فریاد

 

گل باغ رسالت تا که پژمرد

«چمن» را تا قیامت خاطر افسرد

 

 

محمدرضا یاسری (چمن)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه