از علی آموختم دریا دلی؛ امام علی (ع)؛ تیمور گورگین
بسمالله الرحمن الرحیم
از علی آموختم دریا دلی
روز و شب گوید دل من یا علی
هر که با نام علی شد آشنا
بیگمان او میرود راه خدا
میشود از خویشتن آخر جدا
سر نهد بر آستان کبریا
از طلسم «من» رهاند جان خویش
«ما» شود، بیند رخ جانان خویش
در نوردد انفس و آفاق دل
عاقبت آرد بهجا میثاق دل
ای دل من ای دل من ای دلم
تو مگر عاقل شدی؟ من غافلم
بعد از این تو در حقیقت زندهای
چونکه از نام خدا آکندهای
در تو جاری خون اسرار ازل
در تو پنهان معنی صدها غزل
تو به من آموختی لب وا کنم
خویش را در خویش خود، رسوا کن
در وصال اصل خود، پویا شوم
حجره حجره کو به کو جویا شوم
هجرتی در خویش، تا پیدا کنم
عقل گیج و گنگ، را گویا کنم
هفت وادی درون را، طی کنم
مسکن سیمرغ حق را، پی کنم
یافتم آخر تو را، ای مرغ دل
در درون خود، ولی باشم خجل
من تو را دیوانه میپنداشتم
با خودم، بیگانه میپنداشتم
دور بودی از رگ و از ریشهام
دورتر از حجرهی اندیشهام
در نظر، تالابی از خون بودهای
تو به چاه سینه، مدفون بودهای
وای من! ای وای من! ای وای من!
این تو بودی مینشستی جای من؟
این تو بودی کز سر خرمدلی
جای من آواز دادی یا علی
ای دل ای سیمرغ اسرار نهان
بعد از این ما را فراسویت بخوان
چونکه تو گویای اسرار حقی
تو همان پژواک نور مطلقی
درس حق را بعد از این استاد تو
اولین و آخرین استاد، تو
ما همه شاگرد و تو استاد ما
از الف تا یا، برس فریاد ما
حجرهدار مکتب توحید، شو
با طلوع نور خود، خورشید شو
تیمور گورگین