ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۱ ب.ظ

 

ای مــادر پیـامبـران در مقــامِ صبر

تا حشر، صابـران جهـان را امـامِ صبر

 

از سن کودکـی سخنت نـوش فاطمه

مثـل حسـین، زینـت آغـوش فـاطمه

 

سـر تـا قـدم تمـام تجـلای حیدری

زیـن ابـی و زینـب کبــرای حیدری

 

بیـن دو آفتــاب ولایــت ستــاره‌ای

در چشـم اهـل‌بیت، حسین دوبـاره‌ای

 

در گفتن ثنای تو طول زمان کم است

بر چون تو شیر زن لقب قهرمان کم است

 

بایـد نمــاز، سجـده بـرد بر سجود تو

ای پنج‌تن خلاصه شـده در وجـود تو

 

وقتی که بر خطابه زبان بـاز مـی‌کنی

الحق که مثل فاطمه اعجـاز می‌کنی

 

وقـت خطابه نطق تو یادآور علی‌ست

در شهر کوفه محمل تو منبر علی‌ست

 

زهـراست کوثر نبـی و کوثرش تویی

شهر شهادت است حسین و درش تویی

 

روح الامیـن وحــی خـدا ساربـان تو

خورشیـد نـوک نیـزه شده سایبان تو

 

بیت‌الحـرام خـاص خــدا کعبـۀ دلت

گردد حسین بر سـر نـی دور محملت

 

وقتی تو را به حنجـر خونین نگاه بود

دانشگــه مقــاومتت قتلگــاه بــود  

 

می‌بود اگر به مقتل خون با تو همنشین

ایـوب هم بـه صبر تو می‌گفت آفرین!

 

کـردی نثـار خون خـدا اشک دیده را

دادی بـه مــا پیــام گلـوی بریـده را

 

گردیده بود مقتـل خون، حائر حسین

تـو زیـر تازیانه شـدی، زائـر حسین

 

بر جـای‌جـای تیر و سنان بوسه‌هـا زدی

با جد خـود رسـول خـدا هم‌سخـن شدی

 

گفتـی کــه ای درود خـدا بــر روان تـو

گفتـی که ای سـلام ملایـک بـه جان تو

 

(این کشتـۀ فتـاده به هامون حسین توست)

(این صید دست و پا زده در خون حسین توست)

 

آری تـو بـر رسـول خدا روضه خوانده‌ای

در ســوک سیـدالشهـدا روضه خوانده‌ای

 

مـه‌طلعتـان بـه چهـره کشیدند چنگ‌ها

خـون می‌گریستنـد بـرای تـو سنـگ‌ها

 

نیزه شکسته‌هـا بـه سویت چشم دوختند

بـا شعله‌هــای آه تـو پیــوسته سوختند

 

در حیرتـم چـگونـه زیارت جـدا شـدی

گویـی هـزار بـار بــه مقتـل فـدا شدی

 

وقتـی جــدا شـدی ز بــرادر بـه قتلگاه

می‌شد به پیش چشم ترت آسمـان سیاه

 

زاد تـو سـوز و زمـزمه و اشـک آه بود

می‌رفتــی نگــاه تــو در قتلگـاه بود

 

ناگـــه ز قتلگــاه ندایــی بلنــد شد

زآن حنجــر بریـده صدایـی بلنـد شد

 

خواهر! برو که همره تو دست داور است

تو شیری و زبان تو شمشیر حیدر است

 

دیگـر کلیـد فتـح الهـی زبـان توست

هرجا سفر کنی سر من ساربان توست

غلامرضا سازگار 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه