آخرین نماز اولین نمازگزار :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

آخرین نماز اولین نمازگزار

يكشنبه, ۱ آبان ۱۳۸۴، ۰۱:۳۱ ق.ظ
امام علی (ع) زودتر از تمام مردم عصر خود به خدا و رسولش (ص) ایمان آورد و نمازگزارد. ایشان این موضوع را به طور مکرر اعلام فرمود و هیچ کس هم به مخالفت با ایشان برنخاست. این مطلب را هم راویان شیعه نقل کرده اند و هم راویان اهل سنت. خود آن حضرت می فرمایند: اللهم انی اول من اناب و سمع و اجاب، لم یسبقنی الا رسول الله (ص) بالصلاه ! (1) «بار خدایا من نخستین کسی هستم که به حق رسیده و آن را شنیده و پذیرفته است و هیچ کس بر من در امر نماز سبقت نگرفت، مگر رسول خدا (ص)، و نیز فرموده اند:«من هفت سال پیش از آن که کسی با پیامبر (ص) نماز بخواند، با او نماز گزاردم». (2) در نماز علی (ع) سخن ها رفته و کلام ها گفته و کتاب ها نوشته شده است؛ «نمازی که در آن، چنان غرق در مناجات و خضوع و بندگی می شد که گوشش نمی شنید، چشمش نمی دید و زمین و آسمان و مافیها از خاطرش محو می شد! نمازی که در آن از خوف خدا بر خود می لرزید و رنگ از رخسار مبارکش می پرید. اصولاً معنای نماز را باید در نماز علی (ع) جست و معنای خوف را باید از چهره رنگ پریده او دریافت و خدا را باید از چشم او دید. نقل است که پس ازشهادت امیر مومنان، حضرت علی (ع)، یکی از اصحاب آن حضرت به نام «ضرار» با معاویه روبرو شد. معاویه گفت: «می خواهم علی (ع) را برایم توصیف کنی»! ضرار ]که حالتی غمبار بر وجودش مستولی شده بود [ لب به سخن گشود:«شبی علی (ع) را در محراب عبادتش دیدم که از خوف خدا چون مارگزیدگان به خود می پیچید و به سان غمزدگان می گریست و می گفت:«آه!آه! ازآتش دوزخ...»، و کلام ضرار که بدین جا رسید، معاویه گریان شد! (3) علی (ع) که اولین نمازگزار پس از پیامبر (ص) است و رکعت به رکعت نمازش و تکبیر به تکبیرش دیدنی و شنیدنی است، آخرین نمازش نیز شنیدنی است، هر چند که قلم از توصیف عاجز باشد و بیان از تعریف، وامانده: آن شب- شب نوزدهم ماه رمضان- مکرر از اتاق بیرون می آمد و به آسمان می نگریست؛ باز می گشت و باخود می گفت:«به خدا قسم این همان شبی است که مرا وعده شهادت در آن داده اند». پس موعد عزیمت که رسید، آهنگ رفتن کرد. ام کلثوم (س) که میزبان حضرتش بود و از این رفتار پدر، مضطرب و نگران، مانع از رفتن علی (ع) شد و از ایشان درخواست کرد تا شخص دیگری را به جای خود برای اقامه نماز به مسجد بفرستد، اما آن حضرت امتناع کرد و فرمود:«از قضای الهی نمی توان گریخت». پس گام در رکاب قضای الهی نهاد و به راه افتاد. زمین بر آن بود که آهنگ حرکت خود را به گام های علی (ع) متصل کند. چشم های ناسوتیان در تمنای ماندن، تند آب اشک ساز کردند و لاهوتیان، دست تمنا بر کنگره عرش ساییدند و ام کلثوم (س) ، درمانده از همه چیز و همه جا، خون جگر بدرقه راه علی (ع) کرد. در بین راه چند مرغابی به حضرت نزدیک و گویی مانع از رفتن ایشان شدند، اما شهادت علی (ع)، گویی بی بازگشت ترین قضای الهی در آن لیله القدر خدایی بود. این رفتن دیگر بازگشتی نداشت و علی (ع) دیگر طاقت ماندن! چون خواست از در خانه خارج شود، قلاب در، چنگ در کمربند اوانداخت و این آخرین حربه زمینیان برای بازداشتن علی (ع) از رفتن بود. علی (ع) از در که گذشت، زمینیان دیگر از او دست شستند. و علی (ع) کسی نبود که از شهادت بگذرد که سالیان سال است به انتظار چنین شبی نشسته... کمربند خود را محکم بست و خطاب به خویش فرمود: «ای علی! کمربندت را محکم ببند و برای مرگ آماده شو». کوچه ها را یکی پس از دیگری جا می گذاشت تا این که به مسجد رسید. ابتدا چند رکعت نماز گزارد وچون فجر دمید، بر بام مسجد رفت و آخرین اذان خود را در آن شهر پر از حیله و نیرنگ، ارزانی زمینیان نمود و این آخرین اذانی بود که علی (ع) بر ماذنه مسجد کوفه فریاد زد!آن شب تمام اهالی کوفه نوای دلنشین اذان علی (ع) را شنیدند. یتیمان در خواب فرو رفته که خواب پدر می دیدند، با شنیدن صدای علی (ع)، از خواب برخاستند و چون دریافتند علی (ع) بیدار است، احساس آرامش و امنیت کردند و غم بی پدری از چشمان خواب آلودشان رخت بر بست. آری این بانگ اذان علی (ع) است؛ پدر یتیمان کوفه همو که تمام یتیمان کوفه، لذت نشستن بر زانویش را تجربه کرده و از دست پر کرمش نان و خرما خورده اند و در آغوش پدرانه اش جا خوش کرده اند. ... و علی (ع) برای اقامه نماز به داخل مسجد آمد... خفتگان را بیدار کرد؛ آن ملعون ، ابن ملجم، بیدار بود ولی به روی شکم دراز کشیده و خود را به خواب زده بود و شمشیری در زیر جامه اش پنهان داشت، حضرت به او فرمود:«برخیز که وقت نماز است و این چنین ( به روی شکم) نخواب که خواب شیطان است؛ بر دست راست بخواب که خواب مومنان است و یا به طرف چپ بخواب که خواب حکیمان است و یا به پشت بخواب که خواب پیامبران (ع) است... قصدی در خاطر داری که نزدیک است آسمان ها ازسنگینی آن فرو ریزند و اگر بخواهم می توانم خبر دهم که در زیر جامه ات چه پنهان کرده ای...». پس به جانب محراب رفت؛ در محراب ایستاد و به نماز مشغول شد. ابن ملجم مضطرب و نگران بود... علی (ع) به آرامی تکبیر گفت و به رکوع رفت... ابن ملجم که در کنار ستونی به کمین ایستاده بود، چون بید به خود می لرزید... علی (ع) سر از رکوع برداشت و به سجده رفت... قلب کثیف ابن ملجم به شدت می تپید... علی (ع) سر از سجده برداشت... ابن ملجم دوید... شمشیرش را بالا برد تا فرود آورد، ولی شمشیرش به سقف محراب گیر کرد. باز قصد فرود آوردن شمشیر را نمود، شمشیر را فرود آورد و فرق علی (ع) تا سجده گاه شکافته شد و فریاد علی (ع) ، فریاد در گلو مانده علی (ع) برخاست: «بسم الله و بالله و علی مله رسول الله، فزت و رب الکعبه».و جبرییل ، عزادار و مویه کنان در میان زمین و آسمان بانگ برداشت: «سوگند به خدا پایه های هدایت ویران شد و نشانه های تقوا از بین رفت و ریسمان محکم از هم گسست. پسر عموی پیامبر کشته شد، جانشین برگزیده کشته شد، علی مرتضی توسط نگون بخت ترین انسان ها کشته شد». محمد زاهد غیاثیپاورقی: 1) نهج البلاغه- ج .131 2) الغدیر / 3/.221 3) گفتارهای معنوی شهید مطهری / .63
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه