آیا آیهی ۵۵ سورهی مائده در شان حضرت علی (ع) نیست؟
پرسش:
برخی از اهل سنت میگویند که آیهی ۵۵ سورهی مائده در شان حضرت علی نیست و اگه هم هست منحصر به ایشان نیست! یا مثلا میگویند توان مالی ایشان در حد زکات نبوده. اینها ادامه میدهند که اگر قرار بوده منظور جانشین پیامبر باشد، باید از کلمهی "والی" استفاده میکرده نه "ولی" و در این آیه منظور از ولی، نصرت و دوستی است و این آیه هیچ ربطی به امامت امام علی(ع) و فرزندان ایشان ندارد!!! پاسخ چیه؟ در ضمن اگه منظور جانشینی حضرت علی(ع) هست، آیا خلافت بلافصله یا نه؟
پاسخ:
حق واضح و آشکار است. اما برای کسی که طالب آن باشد و کسی که طالب حق نیست، همیشه خود را از دیدن آن به کوری میزند و با هیچ برهان و استدلالی نمیتوان حق را برای او اثبات کرد. زیرا او نمیخواهد بپذیرد. او خواب نیست که با یک هشدار بیدار گردد، بلکه خود را به خواب زده و با بمب هم بیدارشدنی نیست.
امامت از اعتقادهای اصولی شیعه است که بر برهانهای محکم عقلی، قرآنی و روایی تکیه دارد و این آیه هم یکی از برهانهای نقلی و قرآنی بر آن است. با کمی دقت در این آیه معلوم میشود که با توجه به نهی آیات قبل از پذیرش ولایت کافران و اهل کتاب و دوستداران به ظاهر مسلمان آنها، برای مسلمانان این سؤال پیدا شده که ولایت چه کسی را بپذیرند و خود را به چه کسی بسپارند و امور دنیا و آخرت خود را به چه کسی تحویل دهند و خدا جواب میدهد که:
۱. خود را به خدا بسپارید که "نعم الولی" است و از همه بیشتر شما را دوست دارد و بهتر شما را اداره میکند.
۲. به رسول خدا بسپرید که خلیفه و رسول خداست و مظهر مهر و محبت خداست.
۳. به مؤمنانی که این صفات را دارند: الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ.
مؤمنان نمازگزاری که در حال رکوع زکات میدهند یا خضوع کامل دارند (بنابر این که به قول اهل سنت منظور از رکوع، تواضع درونی باشد).
طبیعی است که منظور از "الذین آمنوا" همهی کسانی که اظهار اسلام کردهاند و به ظاهر نماز میگزارند و تواضع دارند نیست. زیرا بسیاری از نمازگزارها و مؤنان دلباختهی یهود و نصارا هستند و به حکم قرآن همردیف و عضو آنان هستند که نباید به ولایت پذیرفته شوند:
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ مِنْکمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ(۱)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را ولّی (و دوست و تکیهگاه خود) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند و کسانی که از شما با آنان دوستی کنند، از آنها هستند.
از طرف دیگر بسیاری نمازها فقط ظاهرا نماز است و خضوع و خشوع آنها نفاق و ظاهرنمایی است. این خود قرآن است که دربارهی منافقان میفرماید:
وَ إِذا رَأَیتَهُمْ تُعْجِبُک أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ یقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِم(۲)
هنگامی که آنها را میبینی، جسم و قیافهی آنان تو را در شگفتی فرو میبرد. (بس ظاهر الصلاحند) و اگر سخن بگویند، به سخنانشان گوش فرا میدهی (بس زیبا و شیرین و به ظاهر مؤمنانه سخن میگویند).
از طرف دیگر اگر همهی مؤمنان و مسلمانان منظور باشد، دیگر استثنا معنا ندارد.
پس قطعا بعضی [از] مؤمنان شایستگی این ولیبودن را دارند و از همینجا هم معلوم میشود که منظور از "ولی" هم دوست و یاور نیست زیرا مؤمنان همه نسبت به هم یار و یاور هستند و استثنا در اینجا معنا ندارد:
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکر(۳)
مردان و زنان باایمان، ولی (و یار و یاور) یکدیگرند امر به معروف، و نهی از منکر میکنند.
همچنان که کافران هم ولی یکدیگرند و به همین جهت هم مؤمنان نباید ولی آنان باشند و آنان را ولی خود بگیرند از این رو در آیات قبل از آیهی بالا میفرماید:
یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ(۴)
ای کسانی که ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را ولّی (و دوست و تکیهگاه خود) انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند.
و این هم نشان میدهد که آیه در صدد نیست که فقط مؤمنان را دوست و یاور و ولی هم بداند و کافران را استثنا کند. زیرا در آیهی قبل کافران را رد کرده بود، پس استثنا به تعدادی از خود مؤمنان بر میگردد و مستثنامنه هم جمع دیگر هستند که شایستگی ولیبودن را ندارند.
حالا با توجه به این مطلب و با توجه به این که ولی در معناهای مختلف یاور، دوست، همپیمان، سرپرست و... میباشد، معلوم شد که آیه از حسب مفهوم و مصداق مجمل و نامعلوم است و ما شک داریم که ولی به چه معنا است و نمیدانیم بعد از خدا و رسول کدام مؤمنان را به ولایت بگیریم و کدام را نگیریم، از این رو چارهای جز مراجعه به رسول خدا برای تبیین معنا و مصداقهای آیه نداریم.
شیعه با استناد به روایاتی که شیعه و سنی نقل کردهاند و با استناد به ادلهی فراوان دیگر میگوید: مؤمنانی که به معنای واقعی و صد در صد کلمه نمازگزار بودند و در نماز نهایت رکوع و تواضع به پیشگاه خدا را داشتند و به مرحلهای رسیدند که شایسته شدند ولی جامعه باشند، فقط علی بن ابی طالب و فرزندان معصوم اویند و اگر هم این آیه فقط به علی بن ابی طالب اشاره دارد، حصری با توجه به زمان نزول آیه است. زیرا در آن زمان فقط علی بن ابی طالب از لحاظ ظاهر میتوانست متولی امور باشد و امام حسن و امام حسین هنوز اطفالی کوچک (کمتر از ۵ ساله) بودند و سوال و جواب در حقیقت از کسی بود که بعد (بعد فردی نه بعد زمانی) از پیامبر به رضای خدا میتواند در این مصدر باشد و در آن زمان فقط علی بن ابی طالب بود که میتوانست عهدهدار ولایت بشود و خداوند با وصف: "وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ رَاکعُونَ" آدرس او را داد و به همین جهت هم پیامبر که عالم به باطن و ظاهر بود، در صدد شناسایی فردی برآمد که در رکوع نماز، صدقه داده است و با یافتن علی بن ابی طالب او را به سؤالکنندگان، به عنوان ولی بعد از خود معرفی کرد. و این که بعد از خدا و رسول آمده، معلوم میشود خلافت بلافصل منظور است و غیر ایشان و فرزندان معصومش، کس دیگری شایستگی تولی امور مسلمانان را نداشته است.
البته قرآن در باب امامت هیچگاه به نام، تصریح نکرده زیرا خدا که عالم به باطن و ظاهر است یا لازم ندیده یا مصلحت دیده که نام نبرد و چه بسا ما هم با کمی دقت به وجه و مصلحت نام نبردن راه یابیم.
یک نمونهی تاریخی تا حدود زیادی این مصلحت را تایید میکند. رسول خدا در روزهای آخر عمر بارها فرمود که: من در میان شما دو چیز به جا میگذارم که تا بدان دو متمسک باشید از گمراهی در امانید: کتاب خدا و عترتم. (حدیث متواتر ثقلین)
با این وجود یک روز از روزهایی که در بستر احتضار بود فرمود: "لوح و دواتی بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید".
در اینجا با توجه به موضعگیریها و سخنان قبل پیامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا میخواهد چه بنویسد. چون همین چند روز پیش بود که در منا و در غدیر خم فرموده بود: من بین شما دو چیز به جا میگذارم که تا بدان دو متمسک باشید از گمراهی در امانید؛ و معلوم بود که سخن امروز ایشان هم راجع به همین دو چیز ارزشمند و هدایتگر خواهد بود. ولی کسانی نمیخواستند این مطلب باز هم نوشته شود، از این رو کلام پیامبر را "هذیان" خواندند و پیامبر هم از نوشتن منصرف شد.(ر.ک: رزیه و واقعه یوم الخمیس در تاریخ و کتب حدیث).
این واقعه به خوبی نشان میدهد که اگر نام جانشینان پیامبر در قرآن آمده بود، به یقین برای مخالفان چارهای جز تحریف و کتمان آیات یا انکار وحیانیت آن نمیماند و خداوند حکیم که به ظاهر و باطن آگاه است برای از بین بردن انگیزه بر تحریف، نام امامان را در قرآن نبرد.
دلالت این آیه بر امامت از آفتاب نیمروز آشکارتر است. اما برای کسانی که حق طلب باشند.
اما اشکالهایی که مطرح شده و بارها در این چهارده قرن از زمان خود امامان تا به امروز مطرح شده و جواب شنیدهاند:
۱. انکار صحت روایاتی که ذیل آیه آمده است که محدثان اهل سنت این روایات را نیاوردهاند.
برای اطلاع از کتابهای اهل سنت که این روایت را آوردهاند رجوع کنید به: هیتمی، مجمع الزوائد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸، ج ۷، ص ۱۷؛ اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ ق، ص ۲۲۸؛ طبرانی، المعجم الاوسط، دار الحرمین، ۱۴۱۵ ق، ج ۶، ص ۲۱۸؛ حاکم نیشابوری، معرفه علوم الحدیث، بیروت، دار الآفاق ، ۱۴۰۰ ق، ص ۱۰۲ ؛ و ...
برای اطلاع بیشتر به شرف الدین، المراجعات، قم، بوستان کتاب، ۱۴۲۶ ق، ص۴۶-۲۵۰ مراجعه کنید.
۲. گفتهاند بنا بر تفسیر شیعه از این آیه، امامت منحصر در علی بن ابی طالب است زیرا فقط او بنا بر روایتی که نقل کردهاند، در رکوع زکات داده است.
گفتیم که این حصر اضافی و ناظر به تعیین مصداق در زمان نزول آیه است نه حصر حقیقی. کسانی آمدهاند و از رسول خدا میپرسند ما به چه کسانی سر بسپاریم و مطیع محض چه کسانی باشیم و امر خود را به چه کسانی واگذار کنیم و آیه در جواب آنان نازل میشود که به خدا و پیامبر و مؤمنان نمازگزاری که در رکوع زکات میدهند، سر بسپارید و پیامبر هم مصداق موجود را معرفی میکند. این منافات ندارد با این که در زمان بعد از وفات امام علی، امام واجبالاطاعهی دیگری باشد.
۳. به درستی گفتهاند که دادن زکات در رکوع باید یک امر پسندیده باشد، زیرا آیه دلالت بر مدح دارد. بعد گفتهاند صدقهدادن به مستحقان در حال نماز مستحب نیست بلکه چون باعث مشغولشدن از خدا میگردد، چه بسا مکروه یا حرام باشد و سبب بطلان نماز گردد.
عجب است که انجام عبادتی در عبادت دیگر را مشغولشدن از خدا دانستهاند؟ مگر عبادت توجه به خدا نیست. پس چگونه دادن صدقه در نماز برای رضای خدا به محتاج که خود عبادت و توجه به خداست، سبب اشتغال و بالاتر سبب بطلان نماز میشود.
البته فعل کثیر موجب بطلان نماز میشود ولی اشاره انگشت به یک محتاج تا انگشتری را از آن درآورد، مگر فعل کثیر است؟ حضور قلب با توجه به امور دنیا و غفلت از خدا و عبادت منافات دارد. ولی با توجه به عبادت دیگر منافاتی ندارد بلکه خود عبادت مضاعف و موجب مدح است.
۴. گفتهاند این روایت دروغ است زیرا علی بن ابی طالب در زمان رسول خدا زندگی فقیرانهای داشته و زکات بر او واجب نبوده است. کجای این آیه دلالت بر ادای زکات واجب دارد؟ مگر علی نبود که غذای خود را به فقیر و مسکین و اسیر داد؟ آیا آن زکات و دادن مال در راه رضای خدا نبود؟ آیا آن زکات واجب بود؟ آیه منظور از زکات در قرآن همیشه صدقه واجب و معین است؟
زکات یعنی دادن مال برای کسب رضای خدا اعم از واجب و مستحب است و این که ایشان یک انگشتری داشته باشد که به فقیری بدهد تا با فروش آن قوتی برای خود و خانودهاش تهیه کند، ممکن نیست؟
۵. گفتهاند که اگر خدا میخواست ایشان را به عنوان امام و ولی بعد از رسول خدا معرفی کند، نام او را میبرد. اولا آیا ما حق داریم برای خدا تعیین تکلیف کنیم؟ او خود بهتر میداند کجا به نام معین کند و کجا به وصف. دیگر این که آیا معرفی شخص پیامبر کافی نیست؟ مگر خدا در واجبات دیگر فقط کلیات را در قرآن نگفته و بقیهی قیود و شرایط را به بیان پیامبر واگذار کرده است؟ چرا ما انتظار داریم خدا امامان را به نام معرفی کند؟ آیا اگر نام میبرد و منکران مجبور میشدند برای رسیدن به اهداف خود آیات را کتمان یا تحریف کرده، با حکمت او منافات نداشت؟
پس او خود بهتر میداند که در اینجا به نام معرفی کند یا به وصف و تعیین به نام را به پیامبر واگذارد.
آنان که به اوامر خدا تسلیم باشند را حجت، کافی هست و آن که نخواهد بپذیرد جز با اجبار خدایی نمیپذیرد.
بر خداوند لازم است هدایت را به خلق برساند و حجت را بر آنان تمام کند حالا یا با وحی و در قرآن، یا از طریق پیامبرش و به زبان او. ما نمیتوانیم برای خدا تعیین تکلیف کنیم که کجا را خودش بگوید و کجا را به بیان پیامبرش واگذارد.
۶. در آخر مدعی شدهاند که شیعه نمیداند که کلمهی "ولی" به معنی متولی امر و حاکم و خلیفه نیست و "والی" و "متولی" به این معنا است.
گویا شیعه کسانی بودهاند غیر عرب و غیر آشنا با ادبیات و زبان عرب در حالی که امامان شیعه آگاهترین فرد به زبان عرب بودهاند و همهی ادبای عرب این معنا را برای لفظ "ولی" پذیرفتهاند.
بله! کلمهی "ولی" لفظی است که به معنای یاور، دوست، دوستدار، داماد، پیرو، همپیمان و... هست و یکی از معناهای آن هم "متولی امر دیگری" میباشد و این که در آیه کدام منظور است باید به قراین آیه و روایات پیامبر که مفسر خدایی قرآن است، مراجعه کرد.
کمی دقت در روایات این باب که علی بن ابی طالب به عنوان "ولی" معرفی شده، نشان میدهد که متولی امر مسلمانان اولین و تنها معنایی است که به ذهن میرسد و صحیح است. دقت کنید:
هو ولیکم بعدی
او بعد از من ولی شماست. آیا اگر ولی را به معنای دوست و محب و... معنا کنیم، معنا میدهد؟
به روایت زیر که امام احمد بن حنبل در مسند خود از بریده نقل کرده، نقل کرده دقت کنید:
غزوت مع علی الیمن فرأیت منه جفوة فلما قدمت علی رسول الله صلی الله علیه و سلم ذکرت علیا فتنقصته فرأیت وجه رسول الله صلی الله علیه و سلم یتغیر فقال یا بریدة الست أولی بالمؤمنین من أنفسهم قلت بلی یا رسول الله قال من کنت مولاه فعلی مولاه.(۵)
با علی بن ابی طالب در غزوهی یمن بودم که از او جفایی (به نظر خوش) دیدم و وقتی بر رسول خدا وارد شدیم، از او شکایت کردم و بر او نقص وارد کردم که دیدم چهرهی پیامبر تغییر کرد و فرمود: ای بریده، آیا من به مؤمنان سزاوارتر از خودشان نیستم؟ عرض کردم: بلی ای رسول خدا. پس فرمود: هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست.
هر کس با کمی توجه به این آیه و آیهی اولی الامر و روایاتی که ذیل آنها وارد شده و علی را به عنوان ولی بعد از پیامبر معرفی کرده، بنگرد، میبیند معنایی جز متولی امر برای آن صحیح نیست.
برادران اهل سنت باید بین خود و خدا خلوت کنند و فارغ از همهی هیاهوها به دنبال یافتن حق و حجت برای آخرت باشند. اگر بین خود و خدا توانستند حجتی برای محکمهی آخرت پیدا کنند، که بر همان طریق بمانند و گر نه قبل از آن که دیر شود به فکر اصلاح برآیند.
پینوشتها:
۱. مائده (۵) آیه ۵۱.
۲. منافقون (۶۳)آیه ۴.
۳. توبه (۹) آیه ۷۱.
۴. مائده (۵) آیه ۵۱.
۵. احمد حنبل، مسند، بیروت ، دار صادر، ج ۵ ، ص ۳۴۷.
از سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی