آیا بین شما کسی هست که پاسخی به من دهد؟ :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

آیا بین شما کسی هست که پاسخی به من دهد؟ آیا بین شما کسی هست که پاسخی به من دهد؟

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۸۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ

آیا بین شما کسی هست که پاسخی به من دهد؟

 

آمده‌ام تا درباره‌ی خود، و آنچه در درونم وجود دارد سوًال کنم.

آیا بین شما کسی می‌تواند قلبم را به من شناسانده، راز درونم را برایم آشکار کند؟

بگوئید کدامین آتش، آغوش مرا سوزانده، قدرتم را ستانده و آرزوها و خواسته‌هایم را ذوب می‌کند؟

این، کدامین دستان روشن، نرم و جذابست، که در لحظات تنهایی،

روح مرا در خویش می‌کشد و در رگ و پی قلبم، شرابی آمیخته با تلخی لذت و شیرینی درد می‌چکاند؟

این کدامین بال‌هاست که در سکوت طولانی شب، گرد بسترم پر می‌زند، تا هنگام بی‌خوابی:

آنچه را نمی‌شناسم بجویم

به آنچه نمی‌شنوم گوش فرا دهم

به آنچه نمی‌فهمم بیاندیشم

به آنچه نمی‌بینم خیره بمانم

و آنچه را که بدان نخواهم رسید طلب کنم.

آری... بیدار شده، آه می‌کشم،

زیرا اندوه برایم دوست داشتنی‌تر از لذت و شادیست

به گاه بی‌خوابی، در دستان قدرتی نامرئی اسیرم که مرا می‌کشد و تا طلوع فجر تا آنگاه که،

زوایای خانه‌ام از نور سرشار شود به حرکت وا می‌دارد،

سپس در حالی که بر پلک‌های پژمرده‌ام، سایه‌های بیدار

می‌آرامم، و بر فراز بستر سنگی‌ام، اشباح روًیا به گردش در می‌آیند...

 

جبران خلیل جبران

 

 

* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهن‌بلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: دو‌شنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۵

  • ناصر دوستعلی

اسماعیل مصفا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه