آیا حضرت آدم(ع) دچار گناه و لغزش شد؟ مگر انبیا از خطا و گناه منزه نیستند؟ :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

پرسش

آیا حضرت آدم(ع) دچار گناه و لغزش شد؟ مگر انبیا از خطا و گناه منزه نیستند؟

پاسخ اجمالی

در پاسخ به پرسش مطرح شده باید گفت:

اولا: انبیا و اوصیاى الهى از مقامات شامخه‏ى روحانى و تکوینى در جهان هستى برخوردارند. طینت ابدان و خلقت ارواح آنان با دست قدرت جمال و جلال الهى تخمیر شده و در عالم غیب، کسب حقایق اسما و صفات نموده‏اند. در تحت ولایت حق‌تعالى بوده، همیشه خود را در محضر خداوند مى‏دانند. این مقام و منزلت انبیا و اوصیا در عالم وجود، سبب عصمت مطلقه و مانع صدور گناه آنان مى‏شود، هرچند امکان و قدرت و اختیار گناه از آنان سلب نگردیده است.

ثانیا: بر اساس نظر شیعه که قول حق است، صدور گناه مطلقاً از پیامبران(‏ع) جایز نیست به دلایل متعدد. از جمله این‌که ارتکاب گناه و خطا در مورد پیامبران(ع) باعث نقض غرض مى‏شود؛ زیرا با صدور گناه از ایشان، مردم دیگر اطمینانى به آن‌ها پیدا نکرده و از آن‌ها تبعیّت نمى‏کنند و نقض غرض هم بر پروردگار حکیم، قبیح است.

ثالثا: منشأ عصمت انبیا (و امامان)، همان علم و شهود تام، نسبت به طاعت و گناه و حلال و حرام و زشت و زیبا و پاک و ناپاک مى‏باشد (عقل نظرى) که آنان را از گناه باز مى‏دارد (عقل عملى).

پاسخ تفصیلی

در مورد حضرت آدم(ع) و به طور کلی عصمت پیامبران باید سه مطلب بررسى شود، لکن پیش از بیان آن‌ها، توجه به این مطلب ضرورى است که عصمت مطلقه‏ى معصومان (انبیا و امامان‏)، ثمره و نتیجه‏ى مقام شامخ نورانى و روحانى و تکوینى آنان در عالم هستى است. آنان از انوار غیبیّه‌ی الهیه و مظاهر تامّه و آیات باهره‏ى جلال و جمال حق‏اند. طینت ابدان و خلقت ارواح آنان با دست قدرت جمال و جلال الهى تخمیر شده و در عالم غیب، کسب حقایق اسما و صفات نموده‏اند. در تحت ولایت حق‌تعالى بوده، همیشه خود را در محضر خداوند مى‏دانند، و این شهود و حضور، مانع صدور گناه مى‏گردد. هرچند امکان و قدرت و اختیار گناه از آنان سلب نشده است.[۱]

مطلب اوّل: در خصوص عصمت پیامبران(‏ع) است. در این مسئله اقوال مختلفى بین فرقه‏هاى مسلمان وجود دارد که مى‏توان مجموعاً پنج قول را بیان کرد:

۱. پیامبران(ع) معصوم از گناه کبیره هستند، ولى گناه صغیره بر آن‌ها جایز است و از زمان بلوغ معصوم مى‏باشند که قول اکثر معتزله مى‏باشد.

۲. نه گناه کبیره و نه صغیره از انبیا صادر نمى‏شود، منتها عمداً، ولى سهواً اشکالى ندارد. صاحب این قول ابوعلى جبایى است. وی معتقد است انبیا، از زمان نبوت معصوم هستند، ولى قبل از آن صدور معصیت ‏از آنان جایز است.

۳. گناه از انبیا صادر نمى‏شود، مگر سهواً و از روى خطا و بر این خطا هم مؤاخذه مى‏شوند، اگر چه افراد عادى برای گناه از روى سهو و نسیان عقاب نمى‏شوند، و این تفاوت به علت بالابودن معرفت و علو رتبه‌ی پیامبران است.

۴. صدور گناه از انبیا جایز است مطلقاً، چه کبیره یا صغیره، چه از روى عمد یا خطا و یا سهو. این قول «حشویه» و بسیارى از اهل حدیث است.[۲]

۵. گناه مطلقاً بر انبیا جایز نیست و از ایشان صادر نمى‏شود، چه کبیره و یا صغیره، چه از روى عمد و یا خطا و یا سهو. که قول امامیه بوده و عصمت انبیا هم بعد از زمان نبوت و هم قبل از آن مى‏باشد. تنها چیزى که بر آن‌ها جایز است ترک مستحب و اولى مى‏باشد. امامیه بر مدعاى خود ادله‌ی متعددى دارند که جهت اختصار تنها به سه دلیل اشاره مى‏شود:

دلیل اوّل: اگر انبیا دچار خطا و گناه شوند، از اقل مردم هم پایین‏تر مى‏شوند؛ زیرا معرفتى که نسبت به خالق خود دارند دیگران ندارند، پس اگر با این معرفت و شناخت و آگاهى که از خالق و حقیقت گناه و مخالفت از امر مولا دارند مرتکب گناه شوند، از بقیه‌ی گناه‌کاران هم پایین‏ترند.

دلیل دوم: اگر انبیا مرتکب گناه شوند از طرفى چون نبى هستند متابعت و پیروى از آن‌ها لازم است، و از طرف دیگر چون مرتکب خطا و گناه مى‏شوند در خصوص گناه، متابعت آنان حرام است؛ لذا نسبت به یک عمل هم وجوب و هم حرمت است و اجتماع ضدّین مى‏شود؛ و لذا باعث تحیّر و سرگردانى امت مى‏شود.

دلیل سوم: هدف از بعثت انبیا تبعیّت مردم از ایشان و تربیت جامعه و دورى‌کردن از گناه مى‏باشد، پس اگر گناه بر انبیا جایز باشد، مردم اعتماد و اطمینانى به آن‌ها پیدا نمى‏کنند و در نتیجه نقض غرض مى‏شود و نقض غرض هم بر مولاى حکیم قبیح و غیر جایز است.[۳]

البته عصمت پیامبران و امامان(‏ع) ناشى از علم و شهود تام آنان‌ که متعلق به عقل نظرى است، آنان را از گناه باز مى‏دارد و این پرهیز از گناه، راجع به عقل عملى است؛ از این رو شناخت حلال و حرام، پاک و ناپاک، زشت و زیبا منشأ عصمت عملى آنان -که امرى اختیارى است- گردیده است.[۴]

مطلب دوم: در مورد محل زندگى آدم قبل از آمدن به زمین است که آیا بهشت موعود و آخرت بود و یا بهشت دنیایى؟

عده‏اى می‌گویند بهشت موعود بود و بهشت موعود محل تکلیف نیست و خروج آدم(ع) از آن اشکالى ندارد؛ زیرا عدم خروج -از بهشت موعود و همیشگى- زمانى است که براى ثواب در آن مستقر شده باشد.[۵]

بر این نظر اشکال‌هایی وارد است. اوّلاً: اگر محل تکلیف نبود، پس چرا قرآن مى‏فرماید: آدم(ع) عصیان و مخالفت نمود؟ و شیطان هم نباید مرتکب خلاف شده باشد. ثانیاً: اگر بهشت موعود بود، راهى براى شیطان به آن‌جا نبود. ثالثاً: در بهشت موعود خوردن تمام نعمت‏هایش جایز است و خداوند از هیچ نعمتى انسان را منع نمى‏کند، در حالی‌که آدم(ع) از خوردن شجره، نهى شده بود.[۶]

بنابراین، قول به این‌که بهشت دنیوى بود، صحیح به نظر مى‏رسد. افزون بر این‌که روایات صریحاً این مطلب را بیان مى‏کنند که باغى از باغ‏هاى دنیا بود که خورشید و ماه در آن طلوع مى‏کردند. البته بعضى روایات، محل آن بهشت را در آسمان بیان کردند و کلمه‌ی هبوط که به معناى پایین‌آمدن از آسمان به زمین است، هم دلیل بر این مطلب آورده شده است.[۷]

مطلب سوم: در مورد عمل حضرت آدم و حوا(ع) است که آیا مرتکب گناه شدند یا خیر؟ در این‌جا چند قول وجود دارد که اهم آن‌ها دو قول است:

۱. مرتکب گناه شده ولى، اولاً: گناه صغیره بود، ثانیاً: قبل از نبوت حضرت آدم(ع) بود، و این با مقام نبوت منافاتى ندارد. براى این نظر به چند دلیل استدلال شده از جمله این‌که: این آیه و امثال آن ظهور در عصیان دارند. دوم این‌که عصیان در قرآن تنها به معناى گناه به کار رفته است. سوم این‌که دلیلى در ارشادى‌بودن نهى "لاتقربا" نداریم. چهارمین دلیل این است که توبه از کارى که نهى ارشادى به آن تعلق گرفته، معنا ندارد.[۸]

۲. قول دیگر آن است که حضرت آدم(ع) هنگام ارتکاب این عمل پیامبر بود. بر این قول استدلال شده است که جبرئیل(ع) بر او نازل مى‏شد و نزول جبرئیل مساوى با نبوت است. علاوه بر این‌که خداوند همه‏ى اسما را تعلیم آدم داد و تنها او بود که از آن‌ها اطلاع داشت و حتى ملائکه چنین علمى نداشتند. حضرت آدم(ع) بود که معلم فرشتگان شد و اسما را به آن‌ها تعلیم داد و این اتفاقات تماماً قبل از خوردن از درخت نهى شده بود.[۹]

پس نتیجه گرفته مى‏شود که آدم(ع) هنگام خوردن از درخت، نبى بود. و طبق نظر شیعه، نبى مطلقا مرتکب گناه نمى‏شود حتى صغیره؛ از این‌رو، نهى را حتماً باید بر نهى ارشادى حمل کنیم و آن‌چه حضرت آدم مرتکب شد ترک اولى بود که در پیامبران جایز است. منتها به دلیل تقرب آن‌ها به خداوند و مرتبه‏ى معرفتى که به خالق خود دارند، اگر مرتکب ترک اولى شوند دچار مؤاخذه‌ی الهى مى‏شوند.[۱۰] چنان‌که در مورد بعضى از پیامبران مانند حضرت یونس(ع) که از قوم خود خسته و از هدایت آن‌ها ناامید شد و آن‌ها را بدون اذن پروردگار رها کرد و خداوند هم او را در شکم ماهى حبس نمود و فرمود: "اگر استغفار و توبه نمى‏کرد تا روز قیامت در شکم ماهى حبس مى‏شد."[۱۱] و یا ترک اولاى حضرت یوسف(ع) که براى نجات از حبس به غیر خداوند متوسل شد و موارد دیگر.[۱۲] در حالی‌که همین ترک اولى در مورد افراد عادى عقاب و مؤاخذه‏اى ندارد و به اصطلاح "حسنات الابرار سیئات المقربیّن" که در مورد پیامبر اسلام(ص) هم نظیر این مورد وجود دارد مانند نماز شب که بر آن حضرت واجب شد، اما براى بقیّه مستحب و یا عبادت انسان‏هاى عادى که همراه با غفلت و مشغول‌شدن ذهن به غیر عبادت است، براى انبیا نقص و خطا محسوب مى‏شود.[۱۳]

اما "عصیان" به معناى "مخالفت امر مولا" است و امر خالق، هم واجب است و هم مستحب؛ از این‌رو، اوّلاً: قول به مجازبودن عصیان در مخالفت با مستحب، صحیح نیست. ثانیاً: اگر در مخالفت امر مستحبى، مجاز باشد به دلیل معارضه‌کردن ادله‌ی قطعیه باید حمل بر آن نمود.[۱۴] و کلمه "غوى" هم در آیه،[۱۵] به معناى ضرر و زیان است؛ چون اگر آدم(ع) مرتکب این عمل نمى‏شد، مستحق ثواب عظیم بود.[۱۶] و "توبه" هم به دلیل ارتکاب معصیت نبود، بلکه چون ترک اولى مناسب شأن پیامبر نیست، اقدام به توبه نمود. به علاوه گاهى توبه براى رسیدن به مقام انقطاع و رسیدن به ثواب پسندیده است، اگرچه مرتکب گناه نشده باشد.[۱۷]

اما این‌که چرا آدم(ع) بعد از هبوط، از شجره نهى نشد، و منع از آن مخصوص جایگاه اولى بوده یا نه؟ در جواب سؤال فوق ابتدا باید دید منظور از شجره چیست؟ شجره از دو حال خارج نیست، یا درخت ظاهرى و یک نوع گیاه بود (گندم، انجیر، درخت کافور و مانند آن)، یا منظور جنبه‌ی معنوى داشت که یا شجره‏ى علم بود. -البته این معنا با آیات قرآنى منافات دارد؛ زیرا آدم نه تنها علم داشت، بلکه اسما را به ملائکه تعلیم داده است.- یا منظور درخت حسد است که معنایش غبطه مى‏باشد، نه معنایى که متبادر به ذهن و متعارف بین مردم است؛ زیرا با مقام نبوت منافات دارد و حسد آدم(ع) هم به جهت دیدن مقام پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین(‏ع) و پایین‏تر بودن مقام و منزلت خود از آن‌ها بود؛ از این رو به آن‌ها غبطه خورد.[۱۸] و اگر مراد از شجره، درخت حسد باشد، الآن هم حسد یک حالت نفسانى مذموم است و خداوند از آن نهى فرموده، چنان‌که در روایات است که حسد ایمان را از بین مى‏برد آن‌چنان‌که آتش پنبه را.

حال اگر مراد، درخت ظاهرى باشد، باید گفت: هیچ اشکالى ندارد که حکم یک موضوع در یک زمان و یا یک مکان چیزى باشد و در زمان و مکان دیگر چیز دیگر. مانند صدر اسلام که مسلمانان ابتدا به سوى مسجدالاقصى نماز مى‏خواندند و سپس حکم عوض شد و به سوى کعبه نماز خواندند، و یا حکم «اکل میته» در حالت عادى حرمت است، ولى در بیابان و زمان اضطرار مباح، بلکه واجب مى‏شود تا شخص مضطر از مرگ نجات پیدا کند. در مورد داستان آدم(ع) هم، چنین است که در آن زمان و مکان خاص، خوردن از درخت ممنوعه حرام، ولى در زمان و مکان دیگر جایز بود. ثانیاً: اگر آدم به زمین هبوط کرد به دلیل اثر وضعى همان درخت بود؛ لذا معنا ندارد که در این مکان هم ممنوع باشد؛ چون استفاده‏ى از آن درخت با آن عالم منافات داشت، نه این زندگى دنیایى.

 

پ.ن:

[۱]. ر. ک: نبوت از دیدگاه امام خمینى، تبیان ۳، ص ۱۲۴ – ۱۲۹، تهران، مؤسسه نشر آثار امام خمینی.

[۲]. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۱، باب ۴، ص ۸۹- ۹۰، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.؛ سید مرتضى، تنزیه الانبیاء، ص ۱۵ - ۱۷؛ طبرسى، مجمع البیان، ج ۱، آیه ۳۵؛ شیخ طوسى، تجرید الاعتقاد، مقصد رابع، ص ۳۷۶، بیروت.

[۳]. بحارالانوار، ج ۱۱، ب ۴، ص ۹۰ - ۹۹ و ۱۵۵-۲۰۳؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۸؛ ج ۶، ص ۳۳؛ ج ۸، ص ۱۵۱؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷؛۷۶؛ طبرسى، جوامع الجامع، ج ۱، ص ۳۹؛ ج ۲، ص ۴۴۰.

[۴]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج ۹، ص ۱۵.

[۵]. بحارالانوار، ج ۱۱ ، ص ۱۴۳.

[۶]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۸۶، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.

[۷]. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۴۴ - ۱۴۳.

[۸]. تنزیه الانبیاء، ص ۲۴؛ بحارالانوار،  ج ۱۱، ص ۱۹۸؛ قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج ۷، ص ۴۰۳.

[۹]. بقره، ۳۳ - ۳۱.

[۱۰]. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۹۸؛ مجمع البیان، ج ۱، ص ۱۸۸؛ تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۸۷.

[۱۱]. انبیاء، ۸۷؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۴۱.

[۱۲]. تنزیه الانبیاء، ص ۸۷.

[۱۳]. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۱۸۸.

[۱۴]. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۹۸؛ مجمع البیان، ج ۶، ص ۱۵۱.

[۱۵]. طه، ۱۲۱.

[۱۶]. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۹۹ و ۲۰۱.

[۱۷]. همان.

[۱۸]. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۱۶۵ و ۱۷۳.

منبع: سایت اسلام‌کوئست

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه