آیا دین با سیاست سازگار است؟
پرسش
آیا دین با سیاست سازگار است؟
پاسخ اجمالی
دینى که آمده تا راه سعادت را براى بشر تا انتهاى تاریخ بیان کند، نمیتواند نسبت به امرى که همهی جوامع به آن نیاز دارند؛ یعنى حکومت، ساکت و بیتفاوت باشد. از سوى دیگر، ساخت و بافت احکام اسلامى به گونهاى است که وجود حکومت را اقتضا میکند و اسلام بدون حکومت نمیتواند به حیات خود ادامه دهد.
پاسخ تفصیلی
تصویر صحیح از دین، به طور طبیعى مسئلهی مراجعه به دین را به عنوان منبعى براى سیاست، عقلانى میسازد. دینى که آمده تا راه سعادت را براى بشر تا انتهاى تاریخ بیان کند، نمیتواند نسبت به امرى که همهی جوامع به آن نیاز دارند، یعنى حکومت، ساکت و بیتفاوت باشد؛ از اینرو امام رضا(ع) در فرازى از بیانات خود پیرامون علت وجود حکومت اسلامى میفرماید: «ما هیچ گروه یا ملّتى را نمییابیم که بدون زمامدار و سرپرست زندگى کرده، ادامهی حیات داده باشد؛ زیرا ادارهی امور دینى و دنیوى آنان به زمامدارى مدبّر نیازمند است. از حکمت بارى تعالى به دور است که آفریدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها کند، حال آنکه به خوبى میداند مردمان به ناچار باید حاکمى داشته باشند که جامعه را قوام و پایدارى بخشد و مردم را در نبرد با دشمنانشان رهبرى کند و اموال عمومى را میانشان تقسیم کند و نماز جمعه و جماعات آنان را بر پا دارد و از ستم ستمگران نسبت به مظلومان جلوگیرى کند».[۱]
از سوى دیگر، ساخت و بافت احکام اسلامى به گونهاى است که وجود حکومت را اقتضا میکند و اسلام بدون حکومت نمیتواند به حیات خود ادامه دهد؛ از اینرو امام رضا(ع) در فراز مزبور به اقامهی نماز جمعه و جماعات اشاره میکند و در فرازى دیگر میفرماید: «چنانچه خداوند براى مردم زمامدارى امین، حفیظ، و مورد اطمینان قرار نمیداد، به یقین آیین و دین الهى از بین میرفت، احکام و سنن خداوندى تغییر میکرد، بدعتها در دین افزایش مییافت، بیدینان در مذهب الهى دست برده آن را دچار کاستى میکردند و شبهاتى پیرامون اسلام در میان مسلمانان رواج میدادند».[۲]
به همین دلیل، در بین مسلمانان، و بلکه غیرمسلمانان، این امر که اسلام داراى نظامى خاص در حکومت است و حکومت نبوی در مدینه مصداقى از این نظام میباشد، هیچ جاى تردید نبوده و نیست. به گونهاى که وقتى «على عبدالرزاق» در سال ۱۳۴۳ هجرى قمرى در کشور مصر با کتاب الاسلام و اصول الحکم[۳] حکومت نبوى را انکار کرد و ادعا نمود که حضرت تنها پیامبر خدا بود و هرگز اقدام به تشکیل مملکت یا دولتى نکرد،[۴] از سوى علماى جهان تسنّن تکفیر شد. او در روزگارى این کتاب را نوشت که کمال آتاتورک در ترکیه با انکار خلافت عثمانى، نظام لائیک خویش را بنیان نهاد و در مصر طرفداران خلافت، ملک فؤاد را به عنوان خلیفهی مسلمانان بر مسند قدرت نشاندند. این همزمانى نشان میدهد که او نیز تحت تأثیر اندیشههاى سکولار غرب قرار داشته و با الهام از مطالب فیلسوفان و سیاستمداران لائیک این مطالب را نگاشت.
در واقع، سخن على عبدالرزاق مشتمل بر دو ادعا بود: الف) آنچه رسول اکرم(ص) در مدینه ایجاد کرد، حکومت نبود. ب) آنچه در مدینه رخ داد، دینى نبود.
او براى ادعاى اول خود بر این نکته تأکید داشت که آنچه آن حضرت در مدینه ایجاد کرد، هیچیک از ویژگیهاى حکومت را، به معناى شناختهشدهی آن، نداشت. براى مدعاى دوم، او بر این امر اصرار میورزید که شأن نبوّت ارتباطى با حکومت و سیاست ندارد.
در پاسخ به ادعاى نخست او، باید به این نکته توجه کرد که اگر ما شکل خاصى از حکومت را معیار تحقق آن بدانیم، بدون شک این شکل در تمام زمانها و در بین تمام اقوام تحقق نداشته است. بنابراین، باید تعریفى جامع براى حکومت عرضه کرد، که داراى قابلیت تحقق در اشکال مختلف باشد، تا بر حکومتهاى گوناگون تطبیق شود.
چنین تعریفى را اینگونه میتوان عرضه کرد: حکومت مجموعهی قدرت سامانیافتهاى است که ادارهی امور جامعه را بر عهده دارد. در این تعریف حکومت مشتمل بر مجموعهی ساختار موجود در حاکمیت است که شامل بخشهاى قانونگذارى، قضایى و اجرایى میشود.[۵] از سوى دیگر، در این تعریف تعبیر «قدرت» به حاکمیت (Sovereignty) و اقتدار(Authority) حکومت و عبارت «سامانیافته» به ساختار (Structure) آن اشاره دارد.
بر اساس این تعریف آنچه رسول اکرم(ص) در مدینه ایجاد کرده یک حکومت به معناى کامل کلمه بود؛ زیرا قدرتى را سامان میداد که ادارهی امور جامعه را بر عهده داشت. در زمینهی ساختار ادارى حکومت نبوى کتابهاى مفصّلى از گذشته تا حال نوشته شده است![۶]
اما دینىبودن حکومت نبوى با توجه به چند نکته آشکار میشود:
۱. احکام اسلامى به گونهاى است که بسیارى از آنها بدون تشکیل حکومت قابل اجرا نیست؛ مانند احکام جزایى، یا قضایى، یا مالى اسلام.
۲. ادلهاى وجود دارد که ولایت و زمامدارى جامعه را از آنحضرت معرفى میکند.
۳. اگر به راستى نبوّت و رسالت با حکومت و سیاست بیگانه باشد، پیامبر(ص) چرا اقدام به تشکیل حکومت و صرف وقت و انرژى در این باب کرد؟ آیا در این صورت غفلت از انجام وظیفه نشده است. اگر گفته شود: آنحضرت براى تبلیغ دین و انجام رسالت به این کار دست زد. این جواب از یکسو رابطهی وسیع و وثیق دیانت و سیاست را نشان میدهد، و از سوى دیگر، این سؤال را جواب نمیدهد که چرا پیامبر خود شخصاً متصدى حکومت شد و آنرا به یکى از یاران مطمئن خود مانند علی(ع) واگذار نکرد.
به هر حال آنچه على عبدالرزاق هفتاد سال پیش از این مطرح کرد و این جریان که امروز در جهان اسلام به اشکال مختلف بروز و ظهور دارد، هنگامى قابل فهم و نقد خواهد بود که ما ریشههاى آن را در موطن اصلى آن، یعنى غرب، بازشناسى کنیم و براى شناخت و فرهنگ و فلسفهی معاصر غرب، باید نگاهى، هرچند گذرا، بر تاریخ تفکر مسیحى که بستر فرهنگى غرب را تشکیل میدهد، داشته باشیم.[۷]
پ.ن:
[۱]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۶، ص ۶۰، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق.
[۲]. همان.
[۳]. اسلام و ریشههاى حکومت.
[۴]. على عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحکم، ص ۸۰.
[۵]. پس مراد از آن معادل Government است.
[۶]. مانند: جهشیارى (م:۳۳۱ق) در کتاب «الوزراء و الکتّاب» و هلال الصابى (م: ۴۴۸ق) در کتاب دیگرى به همان نام و ماوردى (م: ۴۵۰ق) و ابویعلى (م: ۴۵۸ق) در کتابهاى خود به نام الاحکام السلطانیه و ابن تیمیه (م: ۷۲۸ق) و ابن قیم الجوزیة (م: ۷۵۱ ق) در کتابهاى خود با نام السیاسة الشرعیة و على بن محمد بن مسعود خزاعى (م: ۷۸۹ق) در کتاب بسیار مهم خود تخریج الدلالات السمعیة على ما کان فى عهد رسولاللَّه (صلى الله علیه و آله) من الحرف و الصنایع و العمالات الشرعیة و رفاعة الطهطاوى در کتاب نهایة الایجاز فى سیرة ساکن الحجاز و ابن ادریس کتّانى در کتاب التراتیب الاداریة.
[۷]. برای مطالعه بیشتر، ر. ک: هادوى تهرانى، مهدى، ولایت و دیانت، قم، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.