اخلاق معاشرت (۱۷)(به بهانه‌ی ماه مبارک رمضان) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

مزاحمت

تعجب نکنید اگر به جاى طرح یک موضوع ارزشى و مثبت، ازیک رفتار منفى و ضد ارزش به نام «مزاحمت‏» بحث مى‏‌کنیم؛ چرا که‏ توجه به نقاط ضعف اخلاقى و پرهیز از آن‌ها نیز، به اندازه‌ی همان نقاط قوت و فضایل، کارساز است.

در معاشرت‌ها، هیچ عاملى به اندازه‌ی خدمت و یارى، جلب‌کننده‏‌ی دل‌ها و محبت‌ها نیست. هیچ عاملى هم به اندازه‌ی آزار و زحمت و آسیب‏‌رسانى، رشته‏‌هاى دوستى و علقه‏‌هاى مودت را از هم نمى‏‌گسلد.

این، طبیعت دل‌هاست که اسیر محبت مى‏‌شود و گریزان از دشمنى ‏و بدخواهى. زندگى، جریانى از حوادث گذران است. انسان‌ها نیز، نقش‏ اصلى این حوادث را ایفا مى‏‌کنند. هر چه بى‏‌دردسرتر و بى‏‌مانع‏‌تر باشد، دل‌ها شادتر و امیدها به زندگى افزون‌تر است.  برعکس، هر چه تصادم و تزاحم منافع و سلب آزادی‌ها از هم و ایجاد زحمت و مزاحمت‏ براى هم فراهم شود، به همان مقیاس، رابطه‏‌ها تیره‏‌تر، دل‌ها جداتر از یکدیگر، دیدها نسبت‏ به هم منفى‏‌تر و زندگی‌ها به رنج و یاس و سرخوردگی‌ها نزدیک‌تر و آمیخته‏‌تر خواهد بود.

این است که در «آداب معاشرت»، به فصلى تلخ برمى‏‌خوریم به نام ‏ «مزاحمت»، که در پى نشناختن حق، حد و حریم یکدیگر و عدم ‏مراعات آن‌ها پیش مى‏‌آید. طرح مزاحمت در بحث آداب معاشرت، به این معناست که این ‏ «ضد آداب» را هم بشناسیم و از مسیر راهمان دور کنیم،  تا شیرینی‌هاى ‏زندگى، به تلخ‌کامى و کدورت نیانجامد. گویا مقدمه، اندکى طولانى ‏شد. برویم سر اصل موضوع:

مزاحمت چیست ؟

حتما افرادى را مى‏‌شناسید که وجودشان، رفتارشان و زبان‌شان، براى شما دردسر تولید مى‏‌کند و شما از دست و زبان آنان آسوده‏ نیستید. آسایش در محیط کار و خانه، خواسته‌ی هر انسان است. آن‌که آسایش دیگران را به هم بزند، «مزاحم» است. به تعبیر دیگر مى‏‌توان گفت: مزاحم، از دایره‌ی اسلام بیرون است. این کلام صاحب ‏شریعت و رسالت محمدى (ص) است، آن‌جا که به اصحاب خویش ‏فرمود: «الا انبئکم من المسلم؟ من سلم المسلمون من یده و لسانه»؛(۱)  آیا شما را خبر دهم که «مسلمان» کیست؟ مسلمان کسى است که‏ مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.

فرقى نمى‏‌کند که این «سلب آسایش‏» و «آزاررسانى»، با حرف باشد یا عمل، مادى باشد یا روحى، براى فرد باشد یا جامعه، از سوى فرد باشد یا جمع، شخصى باشد یا دولتى، در خانه باشد یا اجتماع، یا محیط کار و مطالعه و استراحت،  آگاهانه باشد، یا غافلانه، با حسن نیت‏ باشد یا سوءنیت.

نمونه‏‌ها

شاید به تعداد انسان‌ها بتوان مزاحمت ‏برشمرد. هر کسى به نحوى، در هر جا به گونه‏‌اى. زیرا رابطه‏‌ها متنوع است،  نوع ایجاد مزاحمت و زحمت هم بى‏‌شمار و رنگارنگ. ولى براى آن‌که کسى تصور نکند مطلقا از مزاحمت‏ براى دیگران دور است، و... براى هشدار بیشتر، به ‏چند نمونه اشاره مى‏‌شود:

- دیرهنگام به خانه رسیدن و به جاى زدن زنگ در، با بوق‌زدن‏ اعلام این‌که: منم! در را باز کنید. این کار براى همسایه‏‌هایى که در حال ‏استراحتند، ایجاد مزاحمت است.

- بنایى و ساختمان‏‌سازى‌داشتن و شن و ماسه و آجر و خاک را در مسیر مردم ریختن و راه را بند آوردن و گرد و خاک به حلق و زندگى ‏دیگران رساندن. ماموران شهردارى براى کسانى که این‌گونه سد معبر مى‏‌کنند یا شهر را کثیف مى‏‌کنند، هشدار و اخطار مى‏‌کنند. ولى... کاش خود شهرداری‌ها و ادارات و شرکت‌هایى هم که چنین تخریب‌هایى در خیابان‌ها و کوچه‏‌ها و معابر دارند، سریع اقدام کنند و براى شهروندان اسباب ‏زحمت و نیز ایجاد بدبینى نکنند.

- آب‌هاى اضافى خانه (فاضلاب) را از طریق لوله‏‌اى به کوچه ‏سرازیر کردن و لجن‌زار پدیدآوردن، نمونه‌ی دیگرى از مزاحمت است.

- صداى رادیو، ضبط و بلندگو را در مراسم شادى و عزا و جشن و سوگوارى تا حدى بلند کردن که سلب آسایش از دیگران کند. مساجدى که بلندگوهاى خود را در مجالس ختم یا شب‌هاى رمضان و محرم تا دیروقت، به بیرون از مسجد وصل مى‏‌کنند و همسایگان را  از دین و مسجد و عزادارى بی‌زار مى‏‌کنند، مسؤولند. فقهاى بزرگوار نیز در پاسخ به استفتا از این‌گونه مزاحمت‌ها، از آن نهى کرده‏‌اند.

- پارک‌کردن ماشین و موتور در جاى نامناسب در کوچه و خیابان ‏و «سد معبر» کردن،

- دود آب‏‌گرم‏‌کن حمام، بخارى و... را به خورد خانه‏‌هاى همسایه ‏دادن،

- استفاده از اتومبیل‌هاى دودزا، که هواى محیط را آلوده مى‏‌سازد،

- فرزندان خود را در نیم‌روز و هنگام استراحت مردم، براى بازى‏ به کوچه فرستادن،

- در خیابان، بساط فوتبال و والیبال راه انداختن،

- دیروقت، براى شب‏‌نشینى و مهمانى رفتن،

- وقت و بى‏‌وقت، از تلفن همسایه براى مکالمات غیرضرورى و مفصل استفاده کردن،

- در میان منطقه‌ی مسکونى، گورستان و مقبره احداث نمودن،

- بازکردن مغازه تراش‌کارى و آهن‌گرى و... در همسایه‌گى‏ خانه‏‌هاى مردم،

- پخش مدام نوار نوحه و قرآن و سرود، از مغازه‌ی تکثیر نوار و نوارفروشی‌هاى ثابت و سیار،

- در کتاب‌خانه یا خانه، با ایجاد سر و صدا و شکستن سکوت، مانع ‏مطالعه و درس‌خواندن دیگران شدن،

- مزاحمت‌هاى تلفنى براى دیگران و بى‏‌جهت تماس‌گرفتن، یا گوشى و تلفن را به عنوان سرگرمى و بازى در اختیار کودکان گذاشتن،

- گذرگاه‌هاى عمومى را به معبر یا پارکینگ خصوصى تبدیل‏‌کردن،

-  پهن‌کردن کالا و اجناس در مقابل مغازه و پیاده‏‌رو را گرفتن و براى عابران مشکل ایجاد کردن،

-  سرزده و بى‏‌خبر، وارد محل کار یا زندگى دیگران شدن،

- در گرما یا سرما، بدون آمادگى صاحب‌خانه، به مهمانى و عیادت و زیارت دیگران رفتن،

- و ...

ده‌ها و صدها نمونه‌ی دیگر که در زندگى و معاشرت‌هاى‏ اجتماعى پیش مى‏‌آید.

هدف از این فهرست ‏بلندبالاى مزاحمت‌ها چه بود؟... این‌که بدانیم ‏مسلمانى، در پرهیز از این‌گونه رفتارهاى خلق‏‌آزار نیز جلوه مى‏‌یابد. گرچه مراعات حقوق مردم و مواظبت‏ بر عدم ایجاد مزاحمت، دشوار است، لیکن دستور و ادب اسلامى چنین اقتضا مى‏‌کند.

گاهى باید تحمل رنج کرد، تا دیگران مرفه باشند. گاهى باید خود را محدود ساخت، تا سلب آزادى از دیگران‏ نشود. گاهى باید خویشتن را به زحمت افکند، تا سبب مزاحمت ‏براى ‏دیگران نشد. این نیز از اخلاقیات اسلام و از نشانه‏‌هاى مؤمن است. کلام ‏امیرالمؤمنین(ع)  در این زمینه چنین است: «المؤمن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحة»؛(۲)  مؤمن کسى است که خودش از دست‏ خودش در سختى و رنج ‏است، ولى مردم از دست او در آسایشند.

خدا را بر آن بنده بخشایش است

که خلق از وجودش در آسایش است.

فرمان دین

فداکارى به صورت‌هاى مختلف است. این‌که انسان، «خودسوز» باشد، تا  «مردم‏‌ساز» گردد، -طبق حدیثى که از امیر مؤمنان گذشت- دستور دین است. «رنج‏ خود و راحت مردم طلب‏». سعدى گوید:

من آن مورم که در پایم بمالند

نه زنبورم که از دستم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گزارم

که زور مردم‌آزارى ندارم.(۳)

البته نباید به «زیر دست و پا بودن» افتخار کرد، چرا که مسلمان عزیز است. زور را هم نباید تحمل کرد. اما این‌که انسان با زورى که دارد، به‏ دیگران آزار نرساند و با دست و زبان، زحمت و مزاحمتى براى‏ دیگران پیش نیاورد، اصلى مهم در «ادب اسلامى» است.

هر چیزى مالیاتى دارد. مالیات قدرت و نفوذ، پرهیز از مردم‌آزارى ‏است.  در نهایت، سود این خویشتن‏‌دارى هم به خود انسان باز مى‏‌گردد. رسول اکرم(ص) فرمود: «کف اذاک عن الناس فانه صدقة تصدق بها على نفسک‏»؛(۴). آزار خود را از مردم باز دار، که این «صدقه»اى است که بر خویشتن ‏انفاق و تصدق مى‏‌کنى.

یعنى پرهیز از عدم مزاحمت‏ براى دیگران، بیمه‌ی عافیت و سلامت ‏خویش است. آن حضرت در حدیث دیگرى فرموده است: «شر الناس من تاذى به الناس و شر من ذلک من اکرمه الناس اتقاء شره ‏»؛(۵) بدترین مردم کسى است که مردم به خاطر او در اذیت و رنج‏ باشند؛ بدتر از او کسى است که مردم به خاطر ترس از شر او، احترامش کنند.

و مگر ایجاد مزاحمت، چیزى جز «مردم‏‌آزارى» است؟ و مسلمانى ‏مگر چیزى جز آسودگى خلق ‏الله از دست و زبان آدمى است؟

نمونه‏‌اى از تاریخ

گفتیم که موارد ایجاد مزاحمت‏ براى دیگران فراوان است. به ‏نمونه‏‌اى که در صدر اسلام اتفاق افتاد، توجه کنید. این حادثه، مبدا و منشا یک قانون و مبناى یک حکم فقهى در اسلام شد و یک قاعده‌ی ‏فراگیر فقهى پدید آورد که به «قاعده‌ی لاضرر» شهرت یافته است، و آن‏ داستان «سمرة بن ‏جندب‏» است.

سمرة بن ‏جندب مردى از اهل مدینه بود و نخلستانى داشت. مردى از انصار، کنار در باغ و بوستان او خانه‏‌اى داشت که درخت‏ خرماى سمرة بن‏ جندب داخل آن قرار گرفته بود. سمره گاه و بی‌گاه، بى‏‌خبر و سرزده وارد آن خانه مى‏‌شد و سراغ درخت‏ خرمایش مى‏‌رفت‏ و هنگام این آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگى آن مرد انصارى هم مى‏‌انداخت و این خانواده از نگاه‌ها و رفت و آمدهاى او در عذاب بودند. آن مرد از رفتار سمره به رسول خدا شکایت کرد، چون تذکرهاى‏ مکررش به صاحب درخت‏ سودى نبخشید. پیامبر اکرم(ص) کسى را نزد آن مرد فرستاد و شکایت مرد انصارى را به اطلاع او رساند و فرمود: هنگام ورود، اجازه بگیر. اما آن ‏مرد، حاضر به این کار نشد. نه حاضر بود آن درخت‏ خرما را بفروشد، و نه حتى به پیشنهاد پیامبر(ص) حاضر شد با چندین درخت‏ خرما در جاى دیگر عوض کند. رسول خدا(ص) فرمود: از آن درخت در گذر، تا خداوند در بهشت، سه درخت در مقابل آن به تو عطا کند. آن مرد باز هم حاضر به‏ این معاوضه نشد. آن‌گاه فرمود: اى سمره! مى‏‌بینم که تو مردى آسیب‏‌رسان هستى. سپس به آن مرد انصارى چنین خطاب فرمود: برو و درخت او را از بیخ بکن و به طرف صاحبش بینداز، چرا که (در دین اسلام) هیچ ‏ضرر و زیانى نیست: «لا ضرر و لا ضرار.»(۶) 

در فقه نیز نمونه‏‌هاى متعددى از احکام شرعى وجود دارد که در آن موارد، چون مزاحمت‏ یا آزار یا آسیب به دیگران مى‏‌رسد، از آن نهى ‏شده است، از قبیل چاه‌زدن کنار دیوار دیگرى، حفر چاه نزدیک چاه ‏دیگران که سبب کاهش آب آن گردد، یا ممنوعیت ایجاد بالکن در رهگذر مردم؛ اگر براى تردد دیگران ایجاد مشقت کند، یا نصب ناودان ‏خانه به کوچه و قرار دادن آب‌ریزگاه‌ها بر سر راه مردم.(۷) 

گرچه این نکات، جزئى و کوچک است، ولى رعایت‌نکردن آن‌ها گاهى مفسده‏‌ها و ضایعات بزرگى پدید مى‏‌آورد.

نمونه‏‌هاى یادشده، گرچه اغلب، مزاحمت‌هاى اقتصادى و مالى‏ بود، ولى به هر حال، مراعات حقوق و آسایش دیگران، ایجاب مى‏‌کند به عنوان یکى از آداب معاشرت اسلامى از هر گونه مزاحمت ‏براى ‏دیگران اجتناب کنیم. سلب آسایش دیگران، تعدى به حریم «حقوق شخصى» آنان است و نارواست.

پى‏‌نوشت‌ها:

۱) بحارالانوار، ج‏۷۲، ص‏۱۴۸. 

۲) میزان الحکمه، ج‏۱، ص‏۸۷، بحارالانوار، ج‏۷۲، ص‏۵۳.  

۳) گلستان سعدى، باب سوم، حکایت ۲.  

۴) بحارالانوار، ج‏۷۲، ص‏۵۴.  

۵) همان، ص‏۲۸۱.    

۶) وسائل الشیعه، ج‏۱۷، ص‏۳۴۰.  

۷) همان، به صفحات ۳۳۸، ۳۴۴ و ۳۴۷ مراجعه شود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه