اخلاق معاشرت (۶)(به بهانهی ماه مبارک رمضان)
خوشرویى و خوشخویى
شاید گیراتر از «حسن خلق»، واژهاى نباشد که ترسیمکنندهی روحى زلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبهدار باشد. چیزى که عنوان برجستهی رفتار یک مسلمان است و معیار کمال ایمان یک مؤمن، آنگونه که رسول خدا (ص) نیز، به این فضیلت متعالى آراسته بود.
بخشى از اخلاق نیکو، در «خوشرویى» متجلى است، بخشى در «خوشخویى» و بخشى هم در «خوشگویى». و چه خوش است که به این سه «خوش» مبارک و مقدس، بپردازیم و از آنها کلیدى براى گشودن قلعهی دلها و عاملى براى تحکیم رابطهها بسازیم.
خوشرویى
در مواجههی دو نفر با یکدیگر، پیش از هر سخن و عمل، دو صورت با هم روبهرو مىشود. مواجههی دو انسان با هم و کیفیت این رویارویى چهرهها، نقش عمده در نحوهی گفتار و رفتار دارد و رمز گشایش قفل دلهاست.
«خوشرویى»، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند. هم در گفتار آشکار مىشود، هم در رفتار. چه بسا رابطهها و دوستیهایى که با «ترشرویى» و «اخمکردن» و «عبوسشدن» به هم خورده است. از سوى دیگر مبدأ بسیارى از آشناییها هم یک «تبسم» بوده است.
وقتى با چهرهی شکفته و باز با کسى روبهرو مىشوید، در واقع کلید محبت و دوستى را به دست او دادهاید. برعکس، چهرهی اخمو و ابروهاى گرهخورده و صورت درهم و بسته، دریچهی ارتباط و صمیمیت را مىبندد.
اگر این خوشرویى و خندهرویى با نیت پاک و الهى انجام گیرد، علاوه بر تاثیر محبتآفرین، «حسنه» و «عبادت» به حساب مىآید.
از امام باقر (ع) سخن بیاوریم که فرمود: «تبسم الرجل فى وجه اخیه حسنة»(۱)؛ لبخند انسان به چهرهی برادر دینىاش «حسنه» است!
تبسم، مبدا بسیارى از آشناییها و زدایندهی بسیارى از غمها و کدورتهاست. شگفت از کسانى است که از این کار بىزحمت و رنج و خرج، که برکات فراوان دارد، طفره مىروند و به سختى حاضرند «گلخنده»ی مسرت را بر لبان خود و چهرهی دیگران بیافرینند.
برخورد با چهرهی باز با دیگران، آنان را آمادهتر مىسازد تا دل به دوستى با شما بسپارند. خندهرویى و بشاشبودن، دیگران را دل و جرات مىبخشد، تا بىهیچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنایى را باز کنند و سفرهی دلشان را پیشتان بگشایند.
اگر با خوشرویى، بتوانید بار سنگین غم دوستان را سبک کنید، کارتان عبادت است و اگر با یک تبسم، بتوانید خاطرى را شاد سازید، به خدا نزدیکتر شدهاید. به قول حافظ:
دایم گل این بستان، شاداب نمىماند
دریاب ضعیفان را، در وقت توانایى
غمزدایى
وقتى یک چهرهی گشاده و لبخند صمیمى، غمى را از دل مىزداید، چرا باید از این «احسان» دریغ کرد؟ بعضیها حضورى غمآفرین دارند، برخى هم محضرى غمزدا. گروه اخیر، آیت لطف الهىاند که قدرشان ناشناخته است.
سعدى مىگوید:
گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم
چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایى
انسانها نیازمند محبتاند. این تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرویى برطرف نمىشود. اگر اولین برخورد ما با کسى، به گونهاى باشد که غم او را به شادى و نگرانىاش را به اطمینان مبدل سازد، دریچهاى به دنیاى صفا و سرور به رویش گشودهایم. این نیز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.
باز هم حدیثى از حضرت صادق (ع): «من اخذ من وجه اخیه المؤمن قذاة کتب الله له عشر حسنات»(۲)؛ کسى که از چهرهی برادر دینىاش، رنج و اندوهى را بزداید، خداوند به پاداش آن، ده «حسنه» در نامهی اعمالش مىنویسد.
مگر این کار نیک، چه اندازه زحمت دارد؟ البته این رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربان مىخواهد و عاطفهاى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شادکردن دیگران، چهرهی دیگرى از همین «غمزدایى» است. گاهى با توجهى، نگاهى، محبتى، کلامى، هدیهاى و... مىتوان انسانى را مسرور ساخت و در نتیجه خدا را از خود راضى ساخت.
در این زمینه، باز هم سخنى از پیشواى صادق شیعه بیاوریم که فرمود: «ایما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عزوجل»(۳)؛ هر مسلمانى که با مسلمانى دیدار کند و در برخورد، او را شادمان سازد، خداى متعال نیز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.
وقتى مىتوان با کلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذیر، خاطرى را خرسند ساخت، چرا باید با گفتن کلماتى ناخوشایند و اندوهآفرین، غم بر چهرهی دیگرى نشاند و او را به یاد روزهاى تلخش انداخت و او را مایوس و دلسرد ساخت؟
هنرمند کسى است که بتواند غبار غم از خاطرها بزداید. باز به قول حضرت لسانالغیب:
سمنبویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پریرویان قرار از دل چو بستیزند بستانند