از نیمه شب گذشته و خوابش نبرده بود
پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۱۹ ق.ظ
از نیمه شب گذشته و خوابش نبرده بود
طفل سهسالهای که دگر سالخورده بود
در گوشهی خرابه، به جای ستارهها
تا صبح، زخمهای تنش را شمرده بود
از ضعف، نای پا شدن از جای خود نداشت
آخر سه روز بود که چیزی نخورده بود
با دستهای کوچکش آرام و بی صدا
از فرط درد، بازوی خود را فشرده بود
این نیمه جان مانده هم از لطف زینب است
ورنه هزار مرتبه، در راه مرده بود
پیش از طلوع، بانوی گوهرشناس شهر
آن گنج را به دست خرابه سپرده بود
محسن عربخالقی