اسیر
دوشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۸۴، ۰۴:۰۰ ق.ظ
جان میدهم به گوشه زندان سرنوشتسر را به تازیانه او خم نمیکنمافسوس بر دو روزه هستی نمیخورمزاری بر این سراچه ماتم نمیکنم***با تازیانههای گرانبار جانگدازپندارد آن که روح مرا رام کرده استجانسختیم نگر، که فریبم نداده استاین بندگی، که زندگیاش نام کرده است***بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگیجز زهر غم نریخت شرابی به جام من گر من به تنگنای ملالآور حیات آسوده یک نفس زده باشم حرام من!***تا دل به زندگی نسپارم، به صد فریبمیپوشم از کرشمه هستی نگاه را هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشکتا ننگرم تبسم خورشید و ماه را***ای سرنوشت، از تو کجا میتوان گریخت؟من راه آشیان خود از یاد بردهام یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن با من تلاش کن که بدانم نمردهام!***ای سرنوشت، مرد نبردت منم بیازخمی دگر بزن که نیفتادهام هنوزشادم از این شکنجه، خدا را، مکن دریغروح مرا در آتش بیداد خود بسوز!***ای سرنوشت! هستی من در نبرد توستبر من ببخش زندگی جاودانه را! منشین که دست مرگ ز بندم رها کندمحکم بزن به شانة من تازیانه را!