اعتقاد ما (5)
چهارشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۸۸، ۱۱:۴۹ ق.ظ
بدک هم نیست ، یه دوره اعتقادات !!!
نبوت پیامبران الهى
فلسفه بعثت پیامبران
پیامبران الهى و پیامبران در قرآن
خداوند براى هدایت نوع بشر و رساندن انسان ها به کمال مطلوب و سعادت جاویدان ، پیامبران و رسولانى فرستاده است ، چه این که اگر نمى فرستاد هدف آفرینش بشر حاصل نمىشد ، و انسان ها در گرداب گمراهى غوطه ور مىشدند و نقض غرض لازم مىآمد : « رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس على الله حجة بعد الرسل و کان الله عزیزا حکیما» ، « پیامبرانى ( را فرستاد ) که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند ، تا حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند ( و راه سعادت را به همه نشان دهند و بر همه اتمام حجت شود ) و خداوند توانا و حکیم است » . (1)
ما معتقدیم : از میان آن ها پنج نفر « اولو العزم » یعنى « صاحب شریعت و کتاب آسمانى و آیین جدید » بودند که نخستین آن ها « نوح » (ع) سپس « ابراهیم » و « موسى » و « عیسى » (ع) و آخرین آن ها « حضرت محمد » (ص) است .
« و اذ اخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و ابراهیم و موسى و عیسى ابن مریم و اخذنا منهم میثاقا غلیظا » ، « به خاطر بیاور هنگامى را که از پیامبران پیمان گرفتیم و ( همچنین ) از تو و نوح و ابراهیم و موسى و عیسى بن مریم ، و ما از همه آن ها پیمان محکمى گرفتیم ( که در اداى رسالت و نشر کتاب آسمانى کوشا باشند ) » . (2) « فاصبر کما صبر اولوا العزم من الرسل » ، « صبر و استقامت کن آن گونه که پیامبران اولوا العزم صبر و استقامت کردند » . (3)
ما معتقدیم : پیامبر اسلام (ص) خاتم انبیاء و آخرین رسولان الهى است و شریعت او براى همه مردم دنیاست و تا پایان جهان باقى است ، یعنى جامعیت معارف و احکام و تعلیمات اسلام چنان است که به تمام نیازمندی هاى انسان در جهات معنوى و مادى تا پایان جهان ، پاسخ مثبت مى دهد ، و هر کس ادعاى نبوت و رسالت تازهاى کند باطل و بى اساس است . « ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شىء علیما » ، « محمد (ص) پدر ( خوانده ) هیچ یک از مردان شما نیست ، ولى رسول خدا و ختم کننده سلسله پیامبران است ، خداوند به همه چیز آگاه است ( و آنچه لازم بوده در اختیار او نهاده ) » . (4)
مقدمه ادیان و تمدنها دین شناسى
با این که ما اسلام را تنها آیین رسمى خداوند در این زمان مىدانیم ولى معتقدیم باید با پیروان مذاهب آسمانى دیگر « همزیستى مسالمت آمیز » داشته باشیم ، خواه در کشورهاى اسلامى زندگى کنند خواه در بیرون آن ، مگر کسانى از آنها که در مقام مبارزه با اسلام و مسلمین بر آیند : « لاینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فى الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین » ، « خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که به خاطر دین با شما پیکار نکردند و شما را از خانه و وطنتان بیرون نراندند ، نهى نمىکند ، زیرا خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد » . (5)
ما معتقدیم : با بحث هاى منطقى مىتوان حقیقت اسلام و تعلیمات آن را براى سایر مردمان جهان ، تبیین و آشکار کرد ، و جاذبه اسلام را به قدرى قوى مى دانیم که اگر به خوبى تبیین گردد ، گروه هاى زیادى را به خود متوجه خواهد ساخت ، به خصوص در دنیاى امروز که گوش شنوا براى شنیدن پیام اسلام ، بسیار است .
به همین دلیل ما معتقدیم : نباید اسلام را از طریق جبر و فشار به دیگران تحمیل کرد : « لا اکراه فى الدین قد تبین الرشد من الغى » ،« در قبول دین اکراهى نیست زیرا راه درست از نادرست آشکار شده است » . (6) ما معتقدیم : عمل کردن مسلمین به دستورهاى جامع اسلام مىتواند عامل دیگرى براى معرفى اسلام باشد پس حاجتى به اجبار و تحمیل نیست .
معصوم بودن انبیا در تمام عمر
ما معتقدیم : همه پیامبران الهى معصومند ، یعنى در تمام عمر ( چه پیش از نبوت و چه بعد از نبوت ) از « خطا و اشتباه » و « گناه » به تایید الهى مصون و محفوظ مىباشند ، زیرا اگر مرتکب خطا یا گناهى شوند اعتماد لازم براى مقام نبوت از آنها سلب مىشود ، و مردم نمىتوانند آنان را واسطه مطمئنى میان خود و خدا بشناسند ، و آنان را در تمام اعمال زندگى پیشوا و مقتداى خویش قرار دهند .
به همین دلیل معتقدیم : اگر در برخى ظواهر آیات قرآن گناهى به بعضى از پیامبران الهى نسبت داده شده ، از قبیل « ترک اولى » است ( یعنى در میان دو کار خوب ، آن را که خوبى کمترى داشته انتخاب کرده اند در حالى که سزاوار بوده خوب تر را برگزینند ) یا به تعبیر دیگر از قبیل « حسنات الابرار سیئات المقربین » ،« کارهاى خوب نیکان ( گاهى ) گناه مقربان محسوب مىشود . » (7) چرا که از هر کس به اندازه مقام او انتظار مىرود .
پیامبران بندگان فرمانبردار خدا هستند
بزرگترین افتخار پیامبران و رسولان الهى این بوده که بنده مطیع و فرمانبردار خدا باشند ، به همین دلیل همه روز در نمازهایمان این جمله را درباره پیامبر اسلام (ص) تکرار مىکنیم : « و اشهد ان محمدا عبده و رسوله » ، گواهى مى دهم که محمد (ص) بنده خدا و رسول اوست » .
ما عقیده داریم : هیچ یک از پیامبران الهى ادعاى الوهیت نکردند ، و مردم را به پرستش خویش فرا نخواندند : « ما کان لبشر ان یؤتیه الله الکتاب و الحکم و النبوة ثم یقول للناس کونوا عبادا لى من دون الله » ، « براى هیچ بشرى سزاوار نیست که خداوند کتاب آسمانى و حکم و نبوت به او دهد ، سپس او به مردم بگوید : غیر از خدا مرا پرستش کنید » . (8) حتى حضرت مسیح (ع) نیز مردم را هرگز به پرستش خویش دعوت نکرد ، و همواره خود را مخلوق و بنده و فرستاده خدا مىدانست : « لن یستنکف المسیح ان یکون عبدا لله و لا الملائکة المقربون » ، « هرگز مسیح (ع) از این ابا نداشت که بنده خدا باشد ، و نه فرشتگان مقربان او ( ابا دارند که خود را بنده خدا بدانند ) » . (9) تواریخ امروز مسیحیت نیز گواهى مىدهد که مساله « تثلیث » ( اعتقاد به خدایان سه گانه ) در قرن اول مسیحیت وجود نداشت ، و این طرز فکر بعدا پیدا شد .
معجزات ، علم غیب و مسئله عبودیت پیامبران
عبودیت پیامبران هرگز مانع از آن نیست که آن ها به اذن و فرمان خداوند از امور پنهانى مربوط به حال و گذشته و آینده آگاه باشند : « عالم الغیب فلا یظهر على غیبه احدا الا من ارتضى من رسول » ، « خداوند داناى غیب است ، و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد ، مگر رسولانى را که برگزیده است » . (10)
مى دانیم : یکى از معجزات مسیح (ع) این بود که به مردم از پاره اى از امور پنهانى خبر مىداد : « و انبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فى بیوتکم » ،« من شما را از آنچه مىخورید و در خانه هاى خود ذخیره مىکنید خبر مىدهم » ! (11) پیامبر اسلام (ص) نیز از طریق تعلیم الهى بسیارى از اخبار نهانى را بیان مىفرمود : « ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک » ، « این از خبرهاى غیب است که به تو وحى مىفرستیم » . (12)
بنابراین مانعى ندارد که پیامبران الهى از طریق وحى و به اذن پروردگار از غیب خبر دهند و اگر در بعضى از آیات قرآن ، علم غیب از پیامبر اسلام (ص) نفى شده است : « و لا اعلم الغیب و لا اقول لکم انى ملک» ، « من از غیب آگاه نیستم و نمىگویم فرشته ام » . (13) منظور علم ذاتى و استقلالى است ، نه علمى که از طریق تعلیم الهى حاصل شود ، زیرا مىدانیم آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مىکنند .
ما معتقدیم : این بزرگواران کارهاى خارق العاده ، و معجزات مهمى « باذن الله » انجام مى دادند ، و اعتقاد به انجام این گونه کارها به اذن الهى ، نه شرک است و نه منافاتى با مقام عبودیت آن ها دارد . حضرت مسیح (ع) - به تصریح قرآن مجید - مردگان را به اذن خدا زنده مىکرد ، و بیماران غیر قابل علاج را به فرمان خدا شفا مىداد : « و ابرىء الاکمه و الابرص و احى الموتى باذن الله » . (14)
مقام شفاعت پیامبران
ما معتقدیم : پیامبران الهى - و از همه برتر پیامبر اسلام (ص) - داراى مقام شفاعتند و براى گروه خاصى از گنه کاران نزد خداوند شفاعت مىکنند ، ولى آن هم به اذن و اجازه پروردگار است : « ما من شفیع الا من بعد اذنه » ، « هیچ شفاعت کننده اى نیست مگر بعد از اذن و اجازه پروردگار » . (15) « من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه » ، « کیست که در نزد او شفاعت کند جز به فرمان او » (16) و اگر در بعضى از آیات قرآن اشاره به نفى شفاعت بطور مطلق شده و مىفرماید : « من قبل ان یاتى یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعة » ، « انفاق کنید پیش از آن که روزى فرا رسد که در آن روز نه بیع وجود دارد ( تا کسى بتواند سعادت و نجات را براى خود خریدارى کند ) و نه دوستى ( و رفاقت هاى معمولى سودى دارد ) و نه شفاعت » (17) منظور شفاعت استقلالى و بدون اذن خداست ، یا درباره کسانى است که قابلیت شفاعت ندارند ، زیرا بارها گفته شد که آیات قرآن یکدیگر را تفسیر مىکنند .
ما معتقدیم : مساله شفاعت ، وسیله مهمى است براى تربیت افراد ، و باز گرداندن گنه کاران به راه راست و تشویق به پاکى و تقوا و احیاى امید در دل آنان ، چرا که مساله شفاعت ، بى حساب و کتاب نیست ، تنها در مورد کسانى است که شایستگى آن را داشته باشند ، یعنى آلودگى آن ها در حدى نباشد که رابطه خود را با شفیعان بکلى قطع کرده باشند ، بنابراین مساله شفاعت به گنه کاران هشدار مىدهد ، تمام پل ها را پشت سر خود خراب نکنند و راهى براى بازگشت براى خود بگذارند و لیاقت شفاعت را از دست ندهند .
مساله توسل
ما معتقدیم : مساله « توسل » نیز شبیه مساله « شفاعت » است ، این مساله به صاحبان مشکلات معنوى و مادى اجازه مى دهد که دست به دامان اولیاء الله بزنند تا به اذن الله حل مشکلاتشان را از خدا بخواهند ، یعنى از یکسو خود به درگاه خدا روى مىآورند و از سوى دیگر اولیاء الله را وسیله قرار مىدهند : « و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما » ، « اگر آن ها هنگامى که به خود ستم مىکردند ( و مرتکب معصیت مىشدند ) به نزد تو مىآمدند و از خدا طلب آمرزش مىکردند ، و رسول خدا (ص) نیز براى آن ها طلب آمرزش مى نمود خدا را توبه پذیر و مهربان مىیافتند » . (18)
و نیز در داستان برادران یوسف (ع) مىخوانیم : « آنها به پدرشان متوسل شدند و گفتند : « یا ابانا استغفر لنا انا کنا خاطئین » ، « اى پدر ! براى ما ، از خدا آمرزش بخواه ، چرا که ما خطا کار بودیم ! » پدر پیر ( یعقوب پیامبر ) این پیشنهاد را از آن ها پذیرفت و به آنان وعده مساعد داد و گفت : « سوف استغفر لکم ربى ، به زودى براى شما از پیشگاه پروردگارم طلب آمرزش مىکنم » . (19) اینها گواه بر این است که « توسل »در امت هاى پیشین بوده و هست .
ولى نباید از این حد منطقى فراتر رفت ، و اولیاء الله را مستقل در تاثیر و بى نیاز از اذن خدا دانست که سبب « شرک و کفر » خواهد شد . و نیز نباید توسل به صورت عبادت اولیاء الله در آید که آن هم « شرک و کفر » است ، زیرا آنها در ذات خود و بدون اذن پروردگار مالک سود و زیانى نیستند : « قل لا املک لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله » ، « بگو : من ( حتى ) براى خودم مالک سود و زیانى نیستم مگر آنچه خدا بخواهد » (20) و غالبا در میان گروهى از عوام از همه فرق اسلامى همیشه افراط و تفریط هایى در مساله توسل دیده مىشود که باید آنها را ارشاد و هدایت کرد .
پ . ن :
1- سوره نساء ،آیه 165.
2- سوره احزاب ، آیه 7 .
3- سوره احقاف ، آیه 35 .
4- سوره احزاب ، آیه 40 .
5 - سوره ممتحنه ، آیه 8 .
6 - سوره بقره ،آیه 256 .
7- مرحوم مجلسى در بحار الانوار ، این جمله را از بعضى معصومین نقل کرده بى آن که نام ببرد ( بحار ، جلد 25 ، صفحه 205 ) .
8- سوره آل عمران ،آیه 79 .
9- سوره نساء ، آیه 172.
10- سوره جن ، آیات 26 و 27 .
11- سوره آل عمران ، آیه 49 .
12- سوره یوسف ، آیه 102 .
13- سوره انعام ، آیه 50 .
14- سوره آل عمران ، آیه 49 .
15- سوره یونس ،آیه 3 .
16 - سوره بقره ،آیه 255 .
17 - سوره بقره ،آیه 254 .
18 - سوره نساء ، آیه 64 .
19 - سوره یوسف ،آیه 97 و 98 .
20 - سوره اعراف ،آیه 188 .