اعتقاد ما (8)
سه شنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۸۸، ۰۹:۵۳ ب.ظ
بدک هم نیست یه دوره اعتقادات
تلاوت،تدبر،عمل
تلاوت قرآن از افضل عبادات است و کمتر عبادتى به پایهی آن مىرسد، چرا که این تلاوت الهامبخش اندیشه در قرآن، و اندیشه و تفکر، سرچشمهی اعمال صالح است.
قرآن خطاب به پیامبر اسلام (ص) مىگوید: «قم اللیل الا قلیلا× نصفه او انقص منه قلیلا× او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا،... شب را جز کمى بپا خیز، نیمى از شب را (بیدار باش) یا کمى از آن کم کن، یا بر آن بیفزا، و قرآن را با دقت و تامل بخوان!»(12)
و خطاب به همهی مسلمانان مىگوید: «فاقرؤا ما تیسر من القرآن، آنچه براى شما میسر است قرآن بخوانید!»(13)
ولى همانگونه که گفته شد تلاوت قرآن باید وسیلهاى براى تفکر و تدبر در معنى و محتواى آن باشد، و تفکر و اندیشه نیز باید، مقدمهی عمل به قرآن گردد: «افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها، آیا آنها در قرآن تدبر نمىکنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است».(14)
«و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مدکر، ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم آیا کسى هست که متذکر شود (و عمل کند)!» (15)
«هذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه، این کتابى است پر برکت که (بر تو) نازل کردیم، پس از آن پیروى کنید!»(16)
بنابراین آنها که به تلاوت و حفظ قرآن قناعت مىکنند، و از«تدبر» و «عمل» به قرآن خبرى ندارند، گر چه یکى از سه رکن را انجام داده، ولى دو رکن مهمتر را از دست دادهاند و گرفتار خسارت عظیمى شدهاند.
بحثهاى انحرافى
ما معتقدیم: همیشه براى منصرف ساختن مسلمانان از تدبر در آیات قرآن و عمل به آن، دستهایى در کار بوده است، یک روز در عصر حکام بنىامیه و بنىعباس(17) قدیمبودن کلامالله یا حادثبودن آن را دامن زدند، و مسلمانان را به دو گروه تقسیم نموده به جان هم انداختند، و خونهاى بسیارى در این راه ریختند. در حالى که امروز مىدانیم این بحث اصلا مفهوم صحیحى که در خور نزاع باشد ندارد، چرا که اگر منظور از کلام الله، حروف و نقوش و کتابت و کاغذ آن باشد، بدون شک اینها امور حادثى است، و اگر منظور معانى آن در علم پروردگار باشد، بى شک علم خدا همچون ذات او قدیم و ازلى است. ولى حکام جائر و خلفاى ظالم سالها مردم مسلمان را به این مساله مشغول ساختند، و امروز نیز دستهاى دیگرى در کار است که مسلمین را به گونههاى دیگر از تدبر و عمل به آیات قرآن باز دارد.
ضوابط تفسیر قرآن
الفاظ قرآن را باید بر همان مفاهیم عرفى و لغوى آن حمل کرد، مگر این که قرینهاى از عقل یا نقل، در درون یا بیرون آیات وجود داشته باشد که دلالت بر معانى دیگرى کند، (ولى از تکیه کردن بر قرائن مشکوک باید پرهیز کرد، و آیات قرآن را با حدس و گمان تفسیر ننمود).
مثلا هنگامى که قرآن مىگوید: «و من کان فى هذه اعمى فهو فى الآخرة اعمى، کسى که در این جهان نابینا بوده است در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است»!(18)
یقین داریم که منظور از «اعمى» در این جا نابینایى ظاهرى که معنى لغوى آن است نمىباشد، چرا که بسیارى از نیکان و پاکان ظاهرا نابینا بودهاند، بلکه منظور کور دلى و نابینایى باطن است.
در این جا وجود قرینهی عقلیه سبب چنین تفسیرى است.
همچنین قرآن دربارهی گروهى از دشمنان اسلام مىگوید: «صم بکم عمى فهم لا یعقلون، آنها کر و لال و نابینا هستند، و به همین دلیل چیزى نمىفهمند».(19) بدیهى است آنها از نظر ظاهر، کر و لال و نابینا نبودند بلکه این صفات باطنى آنها بود (این تفسیر را ما به خاطر قرائن حالیهاى که در دست داریم براى این آیه ذکر مىکنیم).
بنابراین هنگامى که قرآن دربارهی خدا مىگوید: «بل یداه مبسوطتان، هر دو دستخداوند گشاده است».(20) یا مىفرماید: «و اصنع الفلک باعیننا، (اى نوح) در برابر دیدگان ما کشتى بساز».(21)
هرگز مفهوم این آیات، وجود اعضاى جسمانى چشم و گوش و دست براى خدا نیست، چرا که هر جسمى داراى اجزایى است و نیاز به زمان و مکان و جهت دارد، و سرانجام فانى مىشود، و خداوند برتر از آن است که این صفات را دارا باشد، پس منظور از«یداه» (دستها) همان قدرت کاملهی الهى است که سراسر جهان را زیر نفوذ خود قرار داده، و منظور از«اعین» (چشمها) علم و آگاهى اوست نسبت به همه چیز.
بنابراین ما هرگز جمود بر تعبیرات فوق-چه در باب صفات خدا و چه در غیر آن- و نادیده گرفتن قرائن عقلى و نقلى را نمىپذیریم، زیرا روش تمام سخنوران عالم تکیه به این گونه قرائن است و قرآن این روش را به رسمیت شناخته: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه، ما هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر به زبان قومش».(22) ولى همانطور که گفته شد قرائن باید قطعى و روشن باشد.
خطرات تفسیر به راى
تفسیر به راى یکى از خطرناکترین برنامهها در مورد قرآن مجید است که در روایات اسلامى، یکى از گناهان کبیره شمرده شده، و مایهی سقوط از درگاه قرب پروردگار است، در حدیث آمده است که خداوند مىفرماید: «ما آمن بى من فسر برایه کلامى، آن کس که سخن مرا به میل خود (و بر طبق هواى نفس خویش) تفسیر کند به من ایمان نیاورده است».(23) بدیهى است اگر ایمان صحیحى داشت کلام خدا را آنچنان که هست مىپذیرفت نه آنگونه که مطابق میل اوست.
در بسیارى از کتب معروف (از جمله صحیح ترمذى و نسایى و ابى داود) این حدیث از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «من قال فى القرآن برایه او بما لا یعلم فلیتبوء مقعده من النار، کسى که قرآن را به میل خویش تفسیر کند یا ناآگاهانه چیزى درباره آن بگوید باید آماده شود که در جایگاه خویش در دوزخ قرار گیرد».(24)
منظور از تفسیر به راى آن است، قرآن را مطابق تمایلات و عقیده شخصى یا گروهى خویش معنى کند، و بر آن تطبیق نماید، بى آنکه قرینه و شاهدى بر آن باشد، چنین کسى در واقع تابع قرآن نیست، بلکه مىخواهد قرآن را تابع خویش گرداند، و اگر ایمان کاملى به قرآن داشت هرگز چنین نمىکرد. به یقین اگر باب «تفسیر به راى» در قرآن گشوده شود، قرآن مجید بکلى از اعتبار خواهد افتاد، و هر کس آن را مطابق میل خویش معنى مىکند و هر عقیدهی باطلى را بر قرآن تطبیق مىنماید.
بنابراین تفسیر به راى یعنى تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت و ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصى و گروهى، موجب تحریف معنوى قرآن است.
تفسیر به راى شاخههاى متعددى دارد، از جمله برخورد گزینشى به آیات قرآن است، به این معنى که انسان مثلا در بحث «شفاعت» و «توحید» و «امامت» و غیر آن،تنها به سراغ آیاتى برود که در مسیر پیشداوریهاى اوست، و آیات دیگرى را که با افکار او هماهنگ نیست، و مىتواند مفسر آیات دیگر باشد، نادیده بگیرد، و یا بىاعتنا از کنار آن به سادگى بگذرد.
کوتاه سخن این که: همانطور که جمود بر الفاظ قرآن مجید و عدم توجه به قرائن عقلى و نقلى معتبر، نوعى انحراف است، تفسیر به راى نیز انحراف دیگرى محسوب مىشود، و هر دو مایهی دور افتادن از تعلیمات والاى قرآن و ارزشهاى آن است-دقت کنید.
قرآن و حدیث
سنت، برخاسته از«کتاب الله»است.
هیچ کس نمىتواند «کفانا کتاب الله» بگوید و احادیث و سنت نبوى را که در مورد تفسیر و تبیین حقایق قرآن و فهم ناسخ و منسوخ و خاص و عام قرآن است یا مربوط به تعلیمات اسلام در اصول و فروع دین مىباشد نادیده بگیرد. زیرا آیات قرآن مجید، سنت پیغمبر اکرم (ص) و کلمات و افعال او را براى مسلمین حجتشمرده، و آن را از منابع اصلى فهم اسلام و استنباط احکام قرار داده است: «و ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا، آنچه را رسول خدا (ص) براى شما آورده (و به شما دستور داده) بگیرید (و عمل کنید) و آنچه را نهى کرده خود دارى نمایید».(25)
« و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضى الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا، هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشند، و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند گرفتار گمراهى آشکارى شده است».(26)
آنها که به سنت پیامبر (ص) بىاعتنا هستند در واقع قرآن را نادیده گرفتهاند، ولى بدیهى است که سنت پیامبر(ص) باید از طرق معتبر ثابت گردد و هر سخنى را هر کس به آن بزرگوار نسبت دهد نمىتوان پذیرفت.
على (ع) در یکى از سخنانش مىفرماید: «و لقد کذب على رسول الله -صلى الله علیه و آله و سلم- حتى قام خطیبا فقال: من کذب على متعمدا فلیتبوا مقعده من النار، در زمان حیات پیامبر (ص) دروغهایى به آن حضرت بستند تا آنجا که برخاست و خطبهاى خواند و فرمود: هر کس عمدا دروغى به من ببندد باید آماده قرار گرفتن در جایگاه خود در آتش باشد».(27) شبیه همین معنى در صحیح بخارى نیز آمده است.(28)
سنت امامان اهل بیت (علیهم السلام)
احادیث ائمه اهل بیت -علیهم السلام- نیز به دستور پیغمبر اکرم (ص) واجبالاطاعه است، زیرا «اولا» در حدیث معروف متواترى که در اغلب کتب مشهور حدیث اهل سنت و شیعه نقل شده است به این معنى تصریح شده، در صحیح «ترمذى»آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «یا ایها الناس انى قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا، کتاب الله و عترتى اهل بیتى، اى مردم! من در میان شما چیزى گذاردم که اگر دست به دامن آنها زنید هرگز گمراه نخواهید شد کتاب خدا و عترتم، یعنى اهل بیتم!»(29) ثانیا امامان اهل بیت -علیهم السلام- تمام حادیث خود را از پیغمبر اکرم (ص) نقل کردهاند، و گفتهاند آنچه ما مىگوییم از پدرانمان از پیامبر (ص) به ما رسیده است.
آرى پیامبر (ص) آیندهی مسلمین و مشکلات آنها را به خوبى مىدیده و راه حل مشکلات فزایندهی آنها را تا پایان جهان در پیروى از قرآن و ائمه اهل بیت -علیهم السلام- شمرده است.
آیا مىتوان حدیثى را با این اهمیت و این محتوا و این اسناد قوى نادیده گرفت و به سادگى از کنار آن گذشت؟! به همین دلیل معتقدیم: اگر نسبت به این مساله توجه بیشترى مىشد، بعضى از مشکلات که مسلمانان امروز در مسائل عقاید و تفسیر و مسائل فقهى با آن رو به رو هستند وجود نداشت.
پىنوشتها:
12- سوره مزمل،آیات 2-4.
13- سوره مزمل،آیه 20.
14- سوره محمد،آیه 24.
15- سوره قمر،آیه 17.
16- سوره انعام،آیه 155.
17- در بعضى از تواریخ آمده است که مامون عباسى،با کمک یکى از قضات خود حکمى صادر کرد که هر کس عقیده به مخلوق بودن قرآن ندارد،از مناصب دولتى خلع کنند و شهادت او را در دادگاهها نپذیرند (تاریخ جمع قرآن کریم،صفحه 260) .
18- سوره اسراء،آیه 72.
19- سوره بقره،آیه 171.
20- سوره مائده،آیه 64.
21- سوره هود،آیه 37.
22- سوره ابراهیم،آیه 4.
23- وسایل،جلد 18،صفحه 28،حدیث 22.
24- کتاب مباحث فى علوم القرآن،نوشته مناع الخلیل القطان از دانشمندان معروف ریاض، صفحه 304.
25- سوره حشر،آیه 7.
26- سوره احزاب،آیه 36.
27- نهج البلاغه،خطبه 210.
28- صحیح بخارى،جلد 1،صفحه 38 (باب اسم من کذب على النبى (ص) ) .
29- صحیح ترمذى،جلد 5،صفحه 662،باب مناقب اهل بیت النبى (ص) ،حدیث 3786-اسناد متعدد این حدیث در بحث امامتبطور مشروحتر خواهد آمد.