الهی...
چهارشنبه, ۲۱ دی ۱۳۸۴، ۰۶:۵۱ ق.ظ
الهی ؛ خانه کجا و صاحب خانه کجا ؟ طائف آن کجا و عارف این کجا ؟ آن سفر جسمانی است و این روحانـــــی ؛ آن برای دولتمند است و این برای درویش ؛ آن اهل و عیال را وداع کند و این ماســــوا را ؛ آن ترک مال کند و این ترک جـــــــــان ؛ سفر آن در ماه مخصوص است و این را همه ماه ؛ و آن را یک بار است و این را همه عمر ؛ آن سفر آفاق است و این سفر انفس ؛ راه آن را پایان است و این را نهایت نبود ؛ آن می رود که برگردد و این می رود که از او نام و نشانی نباشد ؛ آن فرش پیماید و این عرش ؛ آن مُحرم شود و این محرم ؛ آن لباس احرام پوشد و این از خود عاری شود ؛ آن لبیک می گوید و این لبیک می شنــــــــــــــــود ؛ آن تا به مسجد الحرام رسد و این از مسجد اقصی بگذرد ؛ آن را کوه صفاست و این روح صفا ؛ ؛ آن هروله می کند و این پــــــــــرواز ؛ آن آب زمزم نوشد و این آب حیات ؛ آن از عرفات به مشعر کوچ کند و این از دنیا به محشر ؛ آن درک منا آرزو کند و این ترک تمنا ؛ آن بهیمه قربانی کند و این خویشتن را ؛ آن را (( لافسئق و لا جدال فی الحج )) است و این (( فی العمر )) ؛ آن بهشت طلبد و این بهشت آفرین ؛ لاجرم آن حاجی شود و این ناجی ؛ خنک آن حاجی که ناجـــــــــــــــی است ! استاد آیت الله حسن زاده آملی