الکافی، جلد ۱، کتاب عقل و جهل، حدیث ۲۳ :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

الکافی، جلد ۱، کتاب عقل و جهل، حدیث ۲۳ الکافی، جلد ۱، کتاب عقل و جهل، حدیث ۲۳

يكشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ق.ظ

٢٣/٢٣. عِدَّةٌ‌ مِنْ‌ أَصْحَابِنَا، عَنْ‌ أَحْمَدَ بْنِ‌ مُحَمَّدٍ مُرْسَلاً، قَالَ‌:

قَالَ‌ أَبُو عَبْدِاللّٰهِ‌ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ‌: «دِعَامَةُ‌ (۱) الْإِنْسَانِ‌ الْعَقْلُ‌، وَ الْعَقْلُ‌ مِنْهُ‌ الْفِطْنَةُ‌ (۲) وَ الْفَهْمُ‌ وَ الْحِفْظُ‍‌ وَ الْعِلْمُ‌، وَ بِالْعَقْلِ‌ یَکْمُلُ‌ (۳)، وَ هُوَ دَلِیلُهُ‌ وَ مُبْصِرُهُ‌ (۴) وَ مِفْتَاحُ‌ أَمْرِهِ‌، فَإِذَا کَانَ‌ تَأْیِیدُ عَقْلِه مِنَ‌ النُّورِ، کَانَ‌ عَالِماً، حَافِظاً، ذَاکِراً (۵)، فَطِناً، فَهِماً (۶)، فَعَلِمَ‌ بِذٰلِکَ‌ کَیْفَ‌، وَ لِمَ‌، وَ حَیْثُ‌ (۷)، وَ عَرَفَ‌ مَنْ‌ نَصَحَهُ‌ وَ مَنْ‌ غَشَّهُ‌، فَإِذَا عَرَفَ‌ ذٰلِکَ‌، عَرَفَ‌ مَجْرَاهُ‌ (۸) وَ مَوْصُولَهُ‌ وَ مَفْصُولَهُ‌، وَ أَخْلَصَ‌ الْوَحْدَانِیَّةَ‌ لِلّٰهِ‌ وَ الْإِقْرَارَ بِالطَّاعَةِ‌، فَإِذَا فَعَلَ‌ ذٰلِکَ‌ (۹)، کَانَ‌ مُسْتَدْرِکاً لِمَا فَاتَ‌، وَ وَارِداً عَلىٰ‌ مَا هُوَ آتٍ‌، یَعْرِفُ‌ (۱۰) مَا هُوَ فِیهِ‌، وَ لِأَیِّ‌ شَیْ‌ءٍ هُوَ هٰاهُنَا، وَ مِنْ‌ أَیْنَ‌ یَأْتِیهِ‌، وَ إِلىٰ‌ مَا هُوَ صَائِرٌ؛ وَ ذٰلِکَ‌ (۱۱) کُلُّهُ‌ مِنْ‌ تَأْیِیدِ الْعَقْلِ‌»(۱۲).

 

ترجمه:

٢٣/٢٣.چند نفر از اصحاب ما روایت کرده‌اند از احمد بن محمد به طور مرسل که گفت:

امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود که:«ستون انسان و آن‌چه به آن برپا مى‌شود، عقل است، و از عقل، فطانت و زیرکى و فهم و محافظت و علم به هم مى‌رسد. و هر یک از این‌ها به واسطه‌ی عقل کامل مى‌شود، و عقل، رهبر و محل دیدن و کلید امر اوست (که تمام امر او به وى روشن شود). پس هرگاه تقویت عقل او از نور باشد، عالم و حافظ‍‌ و ذاکر و صاحب فطانت و فهم گردد، و به این، سبب چگونگى و جهت و حیثیت هر چیزى را بداند، و هر که او را خیرخواهى کند و هر که به او خیانت کند، همه را بشناسد. و چون این را شناخت، مجراى کار خویش و آن‌چه باعث پیوند و جدایى آنْ‌ باشد، بشناسد (به این‌که هر چه از او سر زند و به آن‌چه موجب امداد و اخلال آن باشد، دانا گرداند). و یگانگى را از براى خدا و اقرار به فرمان‌بردارى را خالص گرداند. و چون این را به عمل آورد، آن‌چه را که از او فوت شده، دریابد و بر آن‌چه آمدنى است فرود آید (که بر آن مسلط‍‌ گردد). و آن‌چه را که در آن است بشناسد و بداند که آن، از براى چه چیز در این‌جاست و از کجا به او مى‌رسد، و به سوى چه بازخواهد گشت، و همه‌ی این‌ها از تأیید و تقویت عقل است».

 

پی‌نوشت‌ها:

(۱). «دعامة البیت»: الاُسطوان الذی یعتمد علیه السقف، و دعامة کلّ‌ شیء هی أصله الذی ینشأ منه فروع أحواله و شعب أوصافه و کمالاته. انظر: لسان العرب، ج ١٢، ص ٢٠١ (دعم).

(۲). فی العلل: «و من العقل الفطنة».

(۳). فی المطبوع: «یکمّل» بالتشدید. و قرأه صدر المتألّهین مجهولاً من الإفعال أو التفعیل؛ حیث قال: «... و بکونه مکمّلاً للإنسان». و الظاهر من کلام المازندرانی تجرّده معلوماً؛ حیث قال: «أی یکمل الإنسان؛ لأنّ‌ العقل مبدأ لجمیع الخیرات... التی بها یصیر الإنسان کاملاً».

(۴). فی «و»: «مبصّره» اسم الفاعل من التفعیل، و فی «ج، بر، بس»: «مَبْصَره» بهیئة اسم المکان. و فی هذه الکلمة احتمالات ثلاث: الأوّل: بفتح المیم و الصاد و سکون الباء، بمعنى الحجّة -کما فی اللغة- أی ما فیه بصیرته و علمه. هذا هو مختار السیّد الداماد فی التعلیقة. الثانی: اسم الفاعل من الإفعال أو التفعیل. قال به الفیض و المازندرانی. الثالث: اسم آلة -بکسر المیم و سکون الباء و فتح الصاد- أی ما به بصیرته. ظاهر کلام صدر المتألّهین الثانی و الثالث، و جوّز الثالث المازندرانی، و احتمل الکلّ‌ المجلسی.

(۵). فی العلل: «ذکیّاً».

(۶). فی حاشیة «ج»: «فهیماً».

(۷). «کلمات استفهامیّة یطلب بکلّ‌ منها شیء من المطالب... ف‍‌ «کیف» سؤال عن صفة الشیء المستقرّة فیه، و «لم» سؤال عن سبب وجوده، و «حیث» سؤال عن جهته و سمته». شرح صدر المتألّهین، ص ١١٣.

(۸). «مجراه»: یحتمل الوجهین: بفتح المیم، اسم المکان؛ أو مصدر میمی بضمّ‌ المیم من الإجراء، أو بفتحها من الجری. قرأ بالأوّل صدر المتألّهین و الفیض، و احتمل الوجهین المازندرانی و المجلسی.

(۹). فی «و، بر، بف»: -\«ذلک». و فی حاشیة «بر»: «عرف ذلک»

(۱۰). فی «الف، و» و حاشیة «ب، ج»: «و یعرف». و فی «ب»: «لیعرف». و فی «ج، بس»: «فیعرف». و فی «بف»: «فعرف».

(۱۱). فی حاشیة «ض»: «و ذا».

(۱۲). علل الشرائع، ص ١٠٣، ح ٢، بسنده عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن بعض أصحابه، عن أبی عبداللّٰه علیه‌السلام، إلى قوله: «فطناً فهماً» الوافی، ج ١، ص ١١٥، ح ٢٦.

نظرات  (۱)

  • محمد رضا اعظمی راد
  • زیبا عالی و راهگشا بود
    پاسخ:
    ممنون 
    :)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    هدایت به بالای صفحه