امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش بیست و نهم)
فصل ششم
جاننثار و مورد اعتماد پیامبر(ص)
اسلام در یثرب (مدینه) شروع به گسترش کرد، شمار مسلمانان در آن جا به حدى زیاد شد که جرات یافتند تا پیامبر را براى آوردن نزد خود و هم قسم شدن بر حمایت از او مانند دفاع از زن و فرزند خود، دعوت کنند، و پیامبر دعوت آنان را بپذیرد.
قبایل مشرک از آن امر آگاه شدند، و زندگى پیامبر(ص) در معرض خطر قرار گرفت زیرا آنان معتقد بودند که کشتن محمد تنها وسیلهاى است که مىتواند مانع گسترش اسلام بشود.
خوانندگان تاریخ اسلام مىدانند که چگونه سران بتپرست در مکه انجمن کردند و در نهان طورى اتفاق کردند که یقین داشتند به زودى با آن به هدف خود خواهند رسید: از هر قبیلهاى جوانى چابک، و همگى در شبى معین با هم به پیامبر(ص) حمله کنند، تا همگى در قتل او شرکت کرده باشند. بدان وسیله مسؤولیت قتل پیامبر، بین همگى قبایل مکه که دشمن او بودند تقسیم مىشد. در نتیجه قبیلهی هاشم نخواهد توانست به خونخواهى او برخیزد، و به خونبها راضى خواهد شد.
به وسیلهی وحى بر پیامبر از آن راز پرده برداشته شد و او مامور به خروج از مکه و هجرت به مدینه شد. اما خروج آن حضرت در حالى که آنان حرکات او را زیر نظر داشتند به معنى رویارویى با خطر بوده است. البته مشرکان شبانه روز آن حضرت را زیر نظر خود داشتند. خانههاى مکه به شکلى بود که کسى نمىتوانست در آنها مخفى شود. پیامبر این انتظار را داشت که افراد هم پیمان در آن شب خانهاش را محاصره کنند و هر گاه بستر را خالى از او ببینند خواهند دانست که او بیرون رفته است تا خود را نجات دهد و سر راه را بر او مىگیرند. لازم است که بستر پیامبر پر باشد تا به ماندنش در خانه اطمینان کنند. اما کسى که در آن شب بستر پیامبر را پر مىکند، باید آمادهی مرگ باشد زیرا هجوم بر او قطعى خواهد بود چه کسى در شب هلاکت، در بستر پیامبر(ص) خواهد خوابید، به جز کسى که وعدهی یارى داده است؟
پیامبر على بن ابى طالب را از آن تصمیم آگاه ساخت و او را مامور کرد تا در بسترش بخوابد. على(ع) نه تنها عذرى نیاورد، و لحظهاى تردید نکرد، بلکه هیچ فکرى نسبت به سرانجام آن کار به خود راه نداد. بلکه او تنها دربارهی یک چیز اندیشید: سرانجام پیامبر(ص). پس گفت آیا شما سالم مىمانید یا رسول خدا؟ و موقعى که پیامبر خدا جواب مثبت به او داد، به حال سجده روى زمین افتاد در حالى که خدا را براى سلامتى پیامبرش شکر مىگزارد.
پیامبر خدا او را به کار مهم دیگرى نیز مامور ساخت، و آن اداى امانتهایى بود که مردم مکه نزد پیامبر(ص) گذارده بودند.