امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش بیست و هشتم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش بیست و هشتم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش بیست و هشتم)

جمعه, ۲۱ مرداد ۱۳۸۴، ۰۴:۵۱ ق.ظ

نتیجه‌ی مشورت در خانه‌ی پیامبر(ص)

به راستى که تاریخ همانند انجمن مشورتى که پیامبر(ص) با دعوت از فرزندان عبدالمطلب براى بستن پیمان در خانه‌ی خود بر پا کرد به یاد ندارد، و از نظر نتیجه مهم‌تر و ارزشمندتر از آن را به خود ندیده است، پیمانى میان پیامبر اعظم -حامل رسالت آسمانى-  و میان وزیرش، على بن ابى طالب(ع) که آن روز سیزده سال بیش نداشت.

اساس آن پیمان دو چیز بود :

۱. تعهدى که على(ع) به قیمت جانش براى پیامبر(ص) بست، تا در انجام وظیفه‌ی خطیرش وزیر او باشد.

۲. وعده‌ی نبوى که پیامبر(ص) آشکارا در برابر حاضران در انجمن به زبان آورد، و در حالى که دست‏ شریفش روى گردن على بود فرمود: «این برادر من، و وصى من و جانشینم در میان شماست پس گوش به فرمان و مطیع او باشید».

از جمله مطالب در خور توجه آن است که پیامبر(ص) براى ایفاى وعده‏اش منتظر نشد تا نخست على به تعهد خود عمل کند، بلکه وعده‌ی خود را به صورت پاداشى فورى براى وزیرش به اجرا در آورد، او در انجمن مشورتى خود اعلان و تکرار کرد، که على را به عنوان برادر، وصى و جانشین خود برگزیده است. و آن بدین سبب بود که مى‏دانست کلمه‏اى را که على بر زبان مى‏آورد به تمام معنى پذیرفته است و گفتار و کردارش در حقیقت‏ یکى است و جدایى‌ناپذیر و دور از هر نوع تناقض است. على(ع) در حالى سخن مى‏‌گوید که به حقیقت از بزرگى و عظمت کارى که انجام آن را در برابر پیامبر(ص) بر عهده گرفته است تا وزیر او در آن کار خطیر باشد آگاه است.

البته مى‏دانسته است که آن کارى مهم و غیر معمولى است و عظمت آن به حدى است که گویى نوعى از محال است. چه به تغییر عقاید جامعه، اخلاق، روش زندگی‌اش و وادار ساختن آن بر اعتقاد به اصول و مبانى آسمانى که با طبیعت آن جامعه سازگار نیست، برخورد مى‏کند. و بدان جهت‏ بود که على(ع) مى‏دانست آن هدف مهم در آینده با تمام نیروهاى اجتماع معارض خواهد بود براى اینکه به پیروزى قطعى برسد باید بر همه‌ی آن نیروها غلبه کند و دولتى بر اساس اصول جدیدى که با وحى نازل شده است‏ بنیان نهد تا آن دولت از این اصول و از آزادى معتقدان به آن اصول حمایت کند.

این هدف خطیر که تمامى امت قادر بر انجام کامل آن نخواهد بود، آن‌گاه انجام پذیر خواهد شد که نیروى تصمیم پیامبر(ص) و نیز تعهد یارى على(ع) به پیامبر و معاضدت آن حضرت و مقابله‌ی او با تمامى خطرهایى که سر راه آن هدف رو در روى پیامبر قرار گیرد، با هم جمع شوند.

هنگامى که انجمن از عقد این پیمان آگاه شد البته انتظار این بود که على(ع) به انجام تعهد خود اقدام کند، چنان که انتظار مى‏رفت پیامبر نیز در آینده به همه‌ی مسلمانان آن‌چه را که به خویشاوندانش درباره‌ی على(ع) در روز انجمن اعلان کرده است، ابلاغ فرماید.

ما در صفحه‏هاى آینده خواهیم دید که چگونه على تعهدى را که با پیامبر بسته بود اجرا کرد و چگونه پیامبر پس از آغاز رشد دولت آن‌چه را که براى سى مرد از فرزندان عبدالمطلب ابراز کرده بود به مسلمانان، اعلان فرمود. البته على(ع) از آن زمانى که تعهد خود را به زبان آورد، جان خود را در اختیار پیامبر قرار داد. اما تا سال‌ها بعد از آن جلسه‌ی مشورتى پیامبر(ص) به کمک بالفعل على نیازى پیدا نکرد زیرا پدر على در تمام آن مدت زنده و نیرومند، عهده‏دار حفظ حیات پیامبر بود و به مؤمنان اجازه‌ی جنگ با ظالمان و ستمگران داده نشده بود و خطر مبهمى پیامبر را تهدید نمى‏کرد.

اما لحظه‌ی خطر ده سال پس از تاریخ انجمن منزل، نزدیک شد، ابوطالب به جوار رحمت پروردگارش انتقال یافته بود. سران مشرکان مکه در دارالندوه شور کردند و تصمیم گرفتند که شبانه به زندگى پیامبر(ص) خاتمه دهند. پیامبر وزیرش را براى آغاز اجراى تعهدش طلبید، آن شب، شب فداکارى بود و على قربانى و امانتدار پیامبر(ص) بود.

 

پى‌‏نوشت‌ها:  

۱. سوره طه،آیه ۲۵-۳۱.    

۲. سوره شعرا،آیه ۲۱۴-۲۱۶.

۳. این حدیث را ابن اسحق، ابن ابى حاتم، ابن مردویه، ابو نعیم و بیهقى در «الدلایل»، نقل کرده‏اند. (متقى هندى در کنز العمال ج ۱۵- ص ۱۰۰ نقل کرده است و شماره‌ی حدیث در چاپ جدید ۲۸۶ است و حادثه‌ی مذکور را عده‏اى از مورخان روایت کرده‏اند.) طبرى در کتاب خود «تاریخ الامم و الملوک و الرسل‏» ج ۲ ص ۲۱۶، ابن اثیر در کتاب «الکامل» ج ۲ ص ۲۱ و ابو الفدا در جزء اول از تاریخ خود آورده ص ۲۱۶ آن جا که از نخستین کسى که اسلام آورده است‏ یاد مى‏کند، (سید شرف الدین در کتاب المراجعات خود ص ۱۱۰ و شیخ امینى در کتاب الغدیر ج ۲ ص ۲۷۹-۲۸۰ آن را نقل کرده‏اند.)

۴. ج ۱ ص ۱۱۱ و ابن جریر آن را روایت کرده و صحه گذاشته است. الطحاوى و ضیاء مقدسى (کنز العمال ج ۱۵ ص ۱۱۳ و شماره حدیث در الکنز ۳۲۳ است . ) آن را روایت کرده‏اند.

۵. ج ۳ ص ۷۹-۸۰ .

۶. حاکم در المستدرک ج ۳ ص ۱۶۱ گفته است که فاطمه در چهل و یکمین سال تولد پدرش به دنیا آمد.

۷. صحیح مسلم ج ۳ ص ۷۹-۸۰ .

۸. طبقات ابن سعد ج ۸ ص ۵۹ .

۹. طبقات ج ۴ ص ۳۲۷.

۱۰. السیرة الحلبیة ج ۱ ص ۳۲۱.

۱۱. سوره اعراف آیه ۱۴۲.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه