امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش سی‌ام) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش سی‌ام) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش سی‌ام)

يكشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۸۴، ۰۴:۵۳ ق.ظ

سومین مساله‌ی مهم

محدثان روایت مى‏کنند که پیامبر على را به انجام مساله‌ی مهم سومى نیز مامور کرد که در آن شب قبل از خروجش از مکه در انجام آن کار همراه و یاور او باشد: حاکم به سند صحیحى روایت کرده است که على فرمود: پیامبر او را  (شب خوابیدن بر فراش) به کعبه برد تا بت ‏بزرگ قریش را بشکند.

پیامبر(ص) روى دو شانه‌ی على بالا رفت تا  بالاى بام کعبه رود و لیکن او در على ضعفى مشاهده کرد. پس از روى شانه‏هاى او پایین آمد و به وى دستور داد تا روى شانه‌هاى آن حضرت بالا رود، و او رفت. پیامبر چنان او را بلند کرد که على تصور کرد که اگر بخواهد به آسمان برسد مى‏رسد. على بالاى بام کعبه رفت و بت ‏بزرگ را که از مس بود و به وسیله‌ی چند میخ میخکوب شده بود از جا کند. هنگامى که على به بت دست‏ یافت پیامبر به او گفت: بکوبش! پس به زمین کوبید و آن را شکست ‏سپس فرود آمد(۱).

قابل قبول است که این کار مهم پیش از این که افراد شورا منزل پیامبر را محاصره کنند تحقق یافته باشد و پیامبر و على پس از انجام این کار به خانه برگشته باشند و این که پیامبر بعد از آن بیرون رفته باشد و دشمنان منزلش را محاصره کرده باشند. على ماند تا دو کار مهم و بزرگ را انجام دهد: خوابیدن در بستر پیامبر(ص) و اداى امانت‌هایى که از مردم مکه نزد پیامبر بود.

ابن اثیر در تاریخ خود «الکامل‏» روایت کرده است که جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به او گفت: امشب بر بسترت مخواب! پیامبر على را مامور ساخت که بر بستر او بخوابد و به او دستور داد که تمام امانت‌ها و سپرده‏هایى را که نزد او بود به نیابتش باز پس دهد، و البته خبر داد که هرگز به او گزندى نخواهد رسید.

پیامبر(ص) آن گاه مشتى خاک بر گرفت و بر سر آنان پاشید و بیرون رفت در حالى که اوایل سوره‌ی یس را مى‏خواند، دشمنان او را ندیدند.

مشرکان نگاه مى‏کردند، و على را مى‏دیدند که در بستر خوابیده بود در حالى که پارچه‌ی روانداز مخصوص روى او بود. با خود مى‏گفتند محمد خوابیده است. آنان تا صبح منتظر ماندند. على از بستر برخاست، او را شناختند. و پرسیدند: محمد کجاست؟ گفت: نمى‏دانم. شما او را مامور بیرون‌رفتن از خانه کرده‏اید، او هم بیرون رفته است. پس او را زدند و به مسجد بردند و ساعتى زندانى‏اش کردند و سپس رهایش ساختند. خداوند پیامبرش را از مکر آنان نجات داد و او را مامور به هجرت کرد و على به اداى امانت‌هاى پیامبر(ص) اقدام کرد، و آن‌چه را مامور شده بود انجام داد(۲).

پیامبر(ص) به همراه ابو بکر رهسپار شد، تا به غار ثور رسیدند، و در آن‌جا پنهان شدند و به این صورت رویداد هجرت اتفاق افتاد که اسلام و مسلمانان را وارد دورانى تازه کرد.

باید اندکى توقف کنیم، و در زمینه‌ی جایگاه على و عظمت مساله‏اى که به او موکول شده است ‏بیندیشیم.

البته شمار مسلمانان در مکه -تا زمان این حادثه یعنى پایان مدت اقامت پیامبر در مکه- به صدها نفر مى‏رسید. و در میان آنان بزرگانى از صحابه‌ی معروف بودند، و بیشترین آنان با اجازه‌ی پیامبر -بعد از این که آن حضرت تصمیم به مهاجرت گرفت- به مدینه هجرت کردند.

پیامبر نزدیک‌شدن خطر را به خود -از آن وقتى که مردم مکه از همقسم شدن آن حضرت، با مردم یثرب آگاه شدند- مى‏دانست و امکان داشت که هر تعداد از آنان را که مى‏خواست ‏براى دفاع از خود و یا براى فدا شدن باقى گذارد. با همه‌ی اینها پیامبر آن کار را نکرد و کسى از آنان را براى روبرو شدن با خطر باقى نگذاشت.

  • ناصر دوستعلی

امیرالمومنین

لیلة المبیت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه