امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش سی و چهارم)
فصل هفتم
نقش على(ع) در ایجاد دولت اسلامى
حق تعیین سرنوشت:
اگر ملتى حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشد، پس حق بنیانگذارى دولت و به پا داشتن حکومت را نیز دارد. چنین دولتى نیز حق دارد که از تودهها -در صورتى که تودهها حکومتهاى شرعى مستقلى به پا نکرده باشند- نیروى واحدى به وجود آورد. این حقوق را که حقوقى طبیعى هستند، قوانین امتها تعیین و تثبیت مىکند. هیچ نیرویى حق ندارد میان یک جامعه و یا امت و میان آداب و رسومش فاصله اندازد.
در این صورت، براى امت عرب زمان پیامبر نیز حق ایجاد دولت و بر پا داشتن حکومت بوده است و نه تنها ایجاد دولت حقى براى امت عرب بود، بلکه لازم بود که اوضاع نابسامان عربى را سر و سامان دهد. تودههاى عرب، در حجاز، نجد و تهامه فاقد هر نوع حکومتى بودند. در آنجا نیرویى وجود نداشت تا مانع هرزگى شود و جان و مال و ناموس مردم در سایهی آن در امان باشد. آنجا چندین قبیله وجود داشت که با یکدیگر در ستیز بودند و بعضى بر بعضى تجاوز مىکرد و هر دستهاى از آنها جان و مال و ناموس دیگران را حلال مىشمرد. آنان این هرج و مرج را امرى طبیعى تصور مىکردند و هیچ کدام از آنان به لزوم چنین دگرگونى هم نمىاندیشیدند، و اگر کسى هم در آن باره فکرى مىکرد هیچ وسیلهاى براى عملىساختن آن در اختیار نداشت.
اما تودههاى دیگر عرب در یمن، سوریه و عراق زیر سلطهی قواى بیگانه بودند و هیچگونه حق حاکمیتى نداشتند. و از جمله ضرورتها آزادسازى آنها از دست حاکمان و متحد ساختن آنان، با دیگر تودههاى عربى -صرف نظر از هر نوع گرایش دینى– بود. و لیکن در آنجا کسى که به این ضرورت تحقق بخشد و برابر مشروعیت این حق قیام کند، وجود نداشت.
به راستى که عنایت خداوندى بر این تعلق گرفته بود که تودههاى عرب و جمعیتهاى دیگرى را که داراى اهمیتى بودند، از هرج و مرج اجتماعى، اخلاقى و سیاسى و مهمتر از آنان هرج و مرج دینى، نجات بخشد، پس خداوند محمد را به عنوان خاتم پیامبران و رهبر جهانیان فرستاد. خداوند خواسته بود که نقطهی آغاز این حرکت در میان امت عربى باشد. شاید آن امت نیازمندتر از همهی امتها به آن تحول بوده است شاید هم شایستهترین امتها براى حمل بار رسالت به جانب دیگران بوده است در صورتى که خود نیز به نور آن رسالت هدایت مىشد.