امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش ششم) :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش ششم) امیرالمومنین اسوه‌ی وحدت (بخش ششم)

يكشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۸۴، ۱۰:۴۱ ق.ظ

چرا کسى همانند آنان در سایر خاندان‌ها نبود؟

خواننده حق دارد که بگوید: تا این جا فهمیدیم که هیچ تناقضى -بین امتیاز خاندان پیامبر و آن اصلى که مى‌‏گوید گرامى‏‌ترین مردم نزد خدا پرهیزگارترین آنهاست- وجود ندارد، زیرا که تمایز آنان کاشف از این حقیقت است که ایشان در بالاترین درجه‏‌هاى تقوا بودند. و لذا این تمایز نه از نوع تمایز حکومت اشرافى بوده است، نه اجر عمل دیگران براى ایشان و نه پاداش عملى که خارج از توان و بیرون از اختیارشان بوده است که همان خویشاوندى با پیامبر (ص) باشد. این گرامى‌داشت آن‌هاست که با اعمال پسندیده‌ی خود و با حرکت در خط شخص پیامبر شایستگى آن را یافته‏‌اند.

همه‌ی اینها را فهمیدیم ولى این حق را داریم که بپرسیم: چگونه پیش آمد که این پرهیزگاران ممتاز، تنها در میان خانواده‌ی پیامبر (ص) یافت شدند و در دیگر خانواده‏‌هاى عرب یا در نژادهاى غیر عرب ظهور نکردند؟

 

در تاریخ نبوت‌ها تازگى نداشته است.

پاسخ ما بر این پرسش این است که آنچه اتفاق افتاده است در تاریخ نبوت‌ها مطلب تازه‏‌اى نیست ‏بلکه به عکس تاریخ نبوت به شهادت قرآن، سرشار از این گونه رویدادها است؛ خداوند هارون را با برادرش موسى کلیم الله، در رسالت‏ شریک قرار داد و هیچ کس از مردم بنى‌اسرائیل و دیگران را در رسالت ‏با او شریک نساخت. دستیابى به این مقام شامخ هم، به دلیل شایستگى شخص هارون بود و هم براى استجابت دعاى برادرش کلیم الله: «براى من از خاندانم وزیرى -برادرم هارون را- قرار ده، بدان وسیله پشتم را قوى گردان، و او را در کار من انباز کن تا تو را بیشتر تسبیح گوییم و فراوان یاد کنیم که تو خود به حال ما بینایى. فرمود: اى موسى! آنچه خواستى به تو داده شد»(۱۹).

ابراهیم (ع) پروردگارش را خواند و از او خواست که از میان فرزندانش رهبرانى براى مردم قرار دهد، پس خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به او وعده داد که از بین فرزندان صالح او امامانى قرار دهد، بدون این که هیچ فردى از فرزندان او که به خود یا به دیگران ستم روا داشته‏‌اند به آن مقام والا برسند: «و هنگامى که پروردگارش ابراهیم را با کلماتى آزمود، پس به پایان رسانید آن‌ها را، فرمود: من تو را امام براى مردم گردانیدم، ابراهیم گفت: و از فرزندانم؟ گفت: عهد من به ستمکاران نمى‏‌رسد»(۲۰).

و قرآن جاى دیگر به استجابت دعاى ابراهیم تصریح کرده است، به این ترتیب که در میان فرزندان او نبوت و کتاب را قرار داده است: «اسحاق و یعقوب را به او مرحمت کردیم و در میان نسل او نبوت و کتاب را قرار دادیم و اجر او را در دنیا دادیم و البته که او در آخرت از شایستگان است»(۲۱).

و خداوند، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را برگزید و آنان را بر جهانیان برترى داد: «همانا خداوند آدم، نوح، خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان -فرزندان بعضى را بر بعضى- برگزید، و خدا شنوا و داناست‏»(۲۲).

زکریا پروردگارش را خواند و از او صلاح فرزندانش را درخواست کرد، خداوند دعاى او را مستجاب فرمود و فرشتگان، آن را به وى مژده دادند: «در آنجا زکریا پروردگارش را خواند، گفت پروردگارا به من از جانب خود فرزندى پاک مرحمت فرما، به درستى که تو شنونده‌ی دعایى، پس فرشتگان او را -در حالى که میان محراب ایستاده نماز مى‏‌خواند- ندا دادند: خداوند تو را به وجود یحیى مژده مى‏‌دهد در حالى که تصدیق‌کننده‌ی کلمه‏‌اى از خدا، سرور، بازدارنده‌ی نفس از شهوات و پیامبرى از شایستگان است‏»(۲۳).

این آیات و شمار دیگرى غیر از این‌ها به روشنى دلالت دارند بر این که نبوت‌هاى پیشین در این مسیر حرکت کرده‏‌اند و از اولاد پیامبران سابق و خویشاوندان ایشان -کسانى که در رفتارشان همانند آنان بودند-  وجود داشته‏‌اند و در مسیر اینان حرکت کرده‏‌اند و به درجات تقوا رسیده‏‌اند و بدان وسیله استحقاق به دوش‌کشیدن بار رسالت را یافته‏‌اند و خداوند آنان را بر دیگر جهانیان برگزیده است.

تفسیر مطلب آن که خداوند از خود ایشان و یا از فرزندان‌شان افراد ممتازى را آفریده است: یا براى استجابت دعاهاى این پیامبران و یا به عنوان پاداشى جهت تلاش آنان در راه نشر دین و اعلاى کلمة‌الله. در این صورت، غیر طبیعى نیست که در میان خاندان پیامبر، این چنین نخبگانى از پرهیزگاران وجود داشته باشند، بلکه هنگامى غیر طبیعى خواهد بود که در میان اهل بیت پیامبر (ص) شاخص‌هاى هدایت وجود نداشته باشند تا به بالاترین مراتب تقوا برسند.

حضرت محمد (ص) گرامى‏‌ترین پیامبران خدا و محبوب‏ترین آنان نزد خداست، پس اگر خداوند، ابراهیم، نوح، زکریا و دیگران را گرامى داشته است‏ به این ترتیب که در میان فرزندان صالح آنان کسانى را آفریده است که استحقاق آن را داشته‏‌اند تا خداوند آنان را بر جهانیان برگزیند. پس چرا خداوند خاتم پیامبران و عزیزترین رسولانش را گرامى ندارد تا رهبران لایق را در میان فرزندان او بیافریند؟ هر گاه خداوند موسى را با برگزیدن وزیرى از خاندانش گرامى داشته است و برادرش را شریک رسالت او کرده است، چرا محمد (ص) را با برگزیدن وزیرى از میان اهل بیتش گرامى ندارد تا جز نبوت -که هیچ پیامبرى پس از او نیست- از هر جهت همچون هارون نسبت‏ به موسى باشد؟

پیامبر خدا در شب زفاف فاطمه براى على دعا کرد، در همان حال از آبى که خود نوشیده بود به روى آنان مى‏‌پاشید و از خداوند درخواست مى‏‌کرد تا آنان و فرزندانشان را از شر شیطان ملعون نگهدارد(۲۴). و حاکم روایت کرده است که پیامبر عبایى را روى على، فاطمه و حسنین ‏انداخت‏ سپس فرمود: «پروردگارا! اینان اهل بیت منند، پس بر محمد و خاندان محمد درود فرست.» و خداوند بزرگ این آیه را نازل کرد: «محققا اراده‌ی خداوند تعلق گرفته است تا از شما خانواده، پلیدى را برطرف کند و شما را در حد اعلاى طهارت، پاک دارد»(۲۵). و چه سزاوار است ‏حضرت محمد (ص) بر اینکه در مقابل انجام رسالت ‏به استجابت دعا درباره خانواده‏‌اش پاداش داده شود.

در حقیقت این امرى طبیعى است‏؛ به همان دلیل است که مى‏‌بینیم رسول خدا على (ع) را به برادرى خود برمى‏‌گزیند و سپس مى‏‌گوید: «تو نسبت ‏به من به منزله‌ی هارونى نسبت‏ به موسى، جز این که هیچ پیامبرى بعد از من نخواهد بود». او فضیلت تمام خاندانش را -که مبرا از پلیدى‏‌اند- به این ترتیب اعلان مى‏‌کند که مسلمانان را مامور مى‏‌سازد -در حالى که صادق است و هرگز از روى هوا سخن نمى‏‌گوید- تا همان‌گونه که بر او درود مى‏‌فرستند بر خاندانش نیز درود فرستند و به این فرمان خدا پاسخ دهند که: «اى کسانى که ایمان دارید، بر او درود فرستید و سلام مخصوص دهید.» و قرآن، خود به صراحت مى‏‌گوید؛

از جمله اصول اسلامى، محبت به خاندان رسول الله است. خداوند به پیامبرش دستور داده تا از مسلمانان در برابر انجام رسالت خود پاداش بخواهد و این پاداش، همان محبت و دوستى ایشان نسبت ‏به خاندان او باشد: «آن همان چیزى است که خداوند بندگانش را بشارت مى‏‌دهد، آنان که ایمان آورده‏‌اند و کارهاى شایسته کرده‏‌اند، بگو! از شما بر انجام رسالت اجرى نمى‏‌خواهم، به جز دوستى با خویشاوندان، و هر کس نیکى کسب کند، ما برایش بر آن نیکى مى‏‌افزاییم، همانا خداوند بخشنده‌ی پاداش‌دهنده است»(۲۶).

حاکم در مستدرک به سند خود از على بن حسین (ع) نقل کرده است که حسن بن على فرمود: «و من از آن خاندانم که خداوند دوستى و مودت آنان را بر هر مسلمانى ‏واجب شمرده است، و خداوند بزرگ به پیامبرش فرموده است: بگو از شما در برابر انجام رسالت مزدى نمى‏‌خواهم، مگر مودت به خویشاوندانم و هر که کسب نیکى کند، ما در آن نیکى برایش مى‏‌افزاییم. پس کسب نیکى، دوستى ما خانواده است‏»(۲۷). خداوند در این آیه پیامبرش را مامور کرده است تا به مسلمانان بگوید: او از ایشان اجر و مزدى براى رسالت نمى‏‌خواهد به جز مودت ایشان بر خویشاوندان او (و خویشاوندان او همان خاندان اویند). و این سخن چنین نیست که محبت پیامبر را نسبت‏ به خانواده‏‌اش پاسخى به نداى غریزه‌ی بشرى داند از باب این که هر انسانى بر محبت‏ خویشاوندان خود آفریده شده است؛ چه، پیامبر بالاتر از آن است که خاندانش را بر دیگر مردم فضیلت‏ بخشد و آنان را مشمول محبت‏ خاص خود گرداند، در حالى که دیگران به خدا نزدیک‌تر از ایشان باشند. و اگر چنین باشد، انگیزه، انگیزه‌ی خودخواهى خواهد بود، و اگر چنین انگیزه‏‌اى در میان بود هر آینه خداوند او را مامور نمى‏‌کرد تا اجر خود را بر انجام رسالت، محبت‏ بر خاندانش قرار دهد، چه میان خدا و هیچ یک از بندگانش قرابتى وجود ندارد! و خداوند خاندان پیامبر را متمایز نمى‏‌کرد و به پیامبرش دستور نمى‏‌داد تا از مسلمانان محبت‏ به آنان را بطلبد مگر از آن جهت که ایشان در بالاترین مراتب تقوا بودند و محبت آنان موجب قرب به خداست و پیروى از ایشان رهنمون به سوى حق است.

 

پى‏‌نوشت‌ها:

۱- «الطبقات الکبرى‏»، ابن سعد، ج ۳، ص ۳۲۱، و گروهى از مورخان نیز نقل کرده‏‌اند.

۲- بخارى در جزء ششم از صحیح خود (در کتاب تفسیر- در تفسیر سوره‌ی احزاب) ص ۱۵۱ و مسلم در جزء چهارم (در مورد درود فرستادن بر پیامبر پس از تشهد) ص ۱۳۶ این مطلب را روایت کرده‏‌اند، شماره‌ی حدیث در سنن ترمذى ۴۸۳، در سنن ابن ماجه ۹۰۴ است. و نسایى در صحیح خود جلد ۳، ص ۴۸ آن را نقل کرده است.

۳- صحیح بخارى ج ۶ ص ۱۵۱. و نسائى در جزء سوم از صحیح خود ص ۴۹ از ابوسعید، قریب به آن مطلب را نقل کرده است.

۴- صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۲۵.

۵- صحیح نسایى، ج ۳، ص ۴۸.

۶- سنن ابن ماجه، ج ،۱ ص ۲۹۳-۲۹۴. شماره‌ی حدیث ۹۰۶. 

۷- سیره ابن هشام، جزء دوم، ص ۴۱۲. 

۸- سوره لقمان (۳۱) آیه‌ی ۹

۹- سوره فاطر (۳۵) آیه‌ی ۱۹.  

۱۰- سوره مسد (۱۱).  

۱۱- حاکم: صحیح مستدرک، ج ۳، ص ۲۲۶.     

۱۲- سنن ابن ماجه، حدیث ۱۴۵.   

۱۳- ابن ماجه در سنن خود، حدیث ۱۴۳.

۱۴- سنن ابن ماجه، حدیث ۱۲۱.   

۱۵- جزء پنجم از صحیح بخارى (باب فضائل على)، ص ۲۴.

۱۶- همان کتاب ص ۲۵ در باب فضایل خویشان پیامبر.   

۱۷- سنن ابن ماجه، حدیث ۱۴۳.    

۱۸- حاکم، سند روایت را به ابى‌ذر رسانده است. جزء سوم از مستدرک، ص ۱۵۱.  

۱۹- سوره طه، آیه ۲۹ تا ۳۶.   

۲۰- سوره بقره، آیه ۱۲۴.  

۲۱- سوره عنکبوت، آیه ۲۷.  

۲۲- سوره آل عمران، آیه ۳۳ -۳۴.  

۲۳- آل عمران (۳)، آیه ۳۸-۳۹

۲۴- «ریاض النضرة‏» از حافظ محب طبرى (چاپخانه اتحاد مصر، جلد ۲، ص۱۸۰) و احمد در «مناقب‏» آن را آورده است. و متقى در «کنز العمال ‏» ج ۷، ص ۱۱۳ نقل کرده و گفته است که ابن جریر و هیثمى در مجمع خود ج ۹، ص ۲۰۹ روایت کرده و گفته است طبرانى و ابن حجر در صواعق خود (ص ۸۴) نقل کرده‏‌اند، و او گفته است: ابوحاتم سند آن را استخراج کرده است. همه اینها را فیروز آبادى در کتاب خود «فضائل الخمسة من الصحاح الستة‏» ج ۲ ص ۱۴۳ چاپ سوم آورده است.   

۲۵- مستدرک ج ۳ ، ص ۱۲۸.   

۲۶- سوره شورى ، آیه ۲۳ سوره مکى است ولى این آیه و دو آیه بعد، مدنى هستند.  

۲۷- ج ۳ ص ۱۷۲ .

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه