امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش نوزدهم)
فصل چهارم
نخستین مسلمان
پاکى سرشت على، توانمندى اندیشهی او و آمیختگیاش در زندگى رسول خدا قوام گرفت، و با این که عمر او از ده سال تجاوز نمىکرد، اینها همه، این امکان را برایش فراهم کردند که همچون افراد حکیم بیندیشد، قیاس منطقى تشکیل دهد و نتیجهگیرى کند و به نوعى نتیجهی منطقى برسد، که هیچیک از شخصیتها و سران قریش به چنان نتیجهاى نرسیده بوده است. اکثریت مطلق مردم جامعهی مکه از این که چشمانشان را به روى حقایق باز کنند، خوددارى کردند و در حالى که مىگفتند: ما پدرانمان را بر روشى یافتیم و به حق پیرو آثار آنانیم، مدت سیزده سال، گوشهایشان را بر نداى پیامبر بستند.
به راستى که پیوسته پیروى از راه و روش پدران و نیاکان، نخستین تضمین علیه تغییر ادیان بود، پافشارى بر طریقهی پدران همواره، حایلى بوده است میان استادان اندیشمند غربى و پذیرش اصول اسلامى، و اما على (ع)، در حالى که هنوز نوجوان بود، همچون افراد آزادفکر اندیشید، و همانند آزادمردان نتیجهگیرى کرد.
على وارد شد، دید محمد و خدیجه نمازى بپا مىدارند که تا آن لحظه ندیده بود. پس ایستاد تا نمازشان را تمام کردند، پس پرسید: براى چه کسى سجده مىکردید؟ پیامبر (ص) جواب داد: «خدایى را سجده مىکردیم که مرا به پیامبرى مبعوث فرموده و مامور ساخته است تا مردم را به سوى او بخوانم».
پیامبر (ص) على را به پذیرش و اعتقاد به اسلام دعوت کرد، و از قرآن مجید آیاتى بر او تلاوت کرد على از خود بىخود شد و زیبایى آیات سراسر عقلش را فرا گرفت ولى از پسرعمویش مهلت خواست تا با پدرش مشورت کند. على آن شب را در اندیشه به سر برد و روز بعد در حضور پیامبر خدا ایمان خود به دین جدید را -بدون احساس نیاز به مشورت با پدرش- اعلان کرد، و گفت: «خداوند مرا آفریده است بدون این که با ابوطالب مشورت کند، پس، مرا نیازى به مشورت او نیست تا خدا را عبادت کنم»(۱).
سخنى بسیار کوتاه است، ولى مفهوم زیادى در بر دارد از: استقلال در اندیشه و راى، عمق ایمان و صمیمیت نسبت به حق و منطقى که آمیخته به تناقضگویى و متاثر از عواطف خویشاوندى و فامیلى نیست.
او پدرش را دوست مىدارد و مىداند که بر فرزند لازم است با پدرش مشورت کند. اما او درک مىکند که ضرورت مشورت با پدر بدون قید و شرط نیست، بلکه داراى حدودى است. مشورت در جایى لازم است که امر مبهمى باشد. اما موقعى که حقیقت روشن است مشورت بیهوده است. حقا که براى على پیش از روشنشدن صبح، روشن گردید که محمد فرستادهی خداست و او نداى پروردگارش را دریافت کرده است، و بر على واجب است که بىدرنگ به آن ندا پاسخ دهد.
مطلب تازهاى است، خیلى تازه، على نمىدانست موضع پدرش نسبت به رسالت جدید چه خواهد بود؛ آیا ابوطالب به آنچه پسر خردسالش ایمان آورده بود، ایمان مىآورد؟ بدان وسیله پدر و پسر توافق در عقیده پیدا مىکردند. پس نه تنها پدر را آزرده نخواهد ساخت، بلکه خوشحال خواهد شد که پسرش به پذیرش حق از او پیشى گرفته است، و یا اینکه ابوطالب تردید خواهد داشت؟ در آن صورت، على هرگز حق ندارد که در پاسخگفتن به نداى پروردگارش عقب بماند. آفرینندهی ابوطالب و پسرش سزاوارتر به اطاعت است تا ابوطالب.