امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش پنجاه و هفتم)
فصل چهاردهم
زمامدار مسلمانان پس از پیامبر (ص)
سال آخر زندگى پیامبر اکرم (ص) مشتمل بر رویدادهاى زیادى است و لیکن دو رویداد برجسته و مشخص وجود دارد، حاکى از آن که پیامبر (ص) دریافته بود اجلش نزدیک شده است و او به زودى دعوت حق را لبیک خواهد گفت.
پیامبر به مردم شبه جزیرهی عربستان اعلان کرد که در آیندهی نزدیکى فریضهی حج را انجام خواهد داد و مایل است آنها هم در ایام حج همراه او باشند تا مناسک حج را به آنان بیاموزد و آنچه لازم است، به پیروان خود سفارش کند، چرا که مىترسد در سال آینده نه او مردم را ببیند و نه مردم او را. دهها هزار نفر از حجاج با پیامبر خدا همراه شدند و پیامبر آنان را در مورد احرام، طواف، نماز، سعى، موقفها و قربانىکردن راهنمایى مىکرد و آنان نیز از آن حضرت تبعیت مىکردند و آنچه دستور مىداد انجام مىدادند. او در عرفات براى آنان خطبه خواند و در آغاز سخن مردم را از نزدیکشدن اجلش آگاه ساخت، زیرا پس از حمد و ثناى پروردگار فرمود:
«اى مردم! سخن مرا بشنوید، زیرا من نمىدانم شاید پس از امسال در این جا هرگز شما را ملاقات نکنم...».
سپس راجع به حرمت خونها و مالهایشان با آنها سخن گفت و فرمود:
«اى مردم! جان و مالتان همچون حرمت این روز و این ماه بر شما حرام است، تا وقتى که با خدایتان ملاقات کنید -و شما به زودى پروردگارتان را ملاقات خواهید کرد: پیام الهى را ابلاغ نمودم».(۱)
پیامبر در خطبهی خود تاکید زیادى بر اداى امانت داشت، در حالى که اعلان مىفرمود، هر نوع رباخوارى و هر نوع ادعاى خون که در زمان جاهلیت بوده بىاساس و ملغاست و حقوق زنان و اخوت اسلامى را یادآورى کرد.
ایمنى از گمراهى براى امت و حدیث ثقلین
پیامبر اکرم (ص) علاقهمندترین فرد به آیندهی امتش بوده است و آگاهترین مردم بر آنچه در آیندهی نزدیک از گرفتاریها، غمها و خطرهایى که وارد بر دیانت، اخوت و وحدت این امت خواهد شد. مبادا امت را ترک کند بى آنکه مشعلى فروزان براى آنان تعیین کرده باشد، تا ایشان را در برابر پیشامدهایى که با مرگ او و انقطاع وحى به امت روى خواهد آورد، هدایت کند. بنابراین چیزى را به امت معرفى کرد که با توسل به آن در مقابل گمراهى -در صورت اطاعت از او- ضامن هدایت آنان گردد.
ترمذى در صحیح خود، با سندى که به جابر بن عبد الله انصارى مىرساند روایت کرده است، (و خود ترمذى گفته است که او از ابوذر و ابوسعید و زید بن ارقم و حذیفة بن اسید، روایت کرده است که با روایت جابر یکى است) که او گفت: «پیامبر خدا (ص) را در سفر حج روز عرفه دیدم بر شتر قصوى سوار بود و خطبه مىخواند و شنیدم که مىفرمود: «اى مردم! من در میان شما کسى (یا چیزى) را قرار دادم، اگر به آن چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم را».
با این کلمات، پیامبر به امتش اعلان کرده است که براى آنان چیزى را به جا گذاشته است که بدان وسیله -اگر آن را بگیرند- از گمراهى در امان باشند، و این ضمانت از دو عنصر متفق فراهم آمده است یکى وحى خداوند که در قرآن نگارش یافته است و دومى عترت پیامبر، یعنى برگزیدگانى که علم تاویل قرآن و احاطه به سنتهاى پیامبر اکرم (ص) نزد آنان است.
روایتى را که ابن هشام نقل کرده است
از جمله مطالب در خور گفتن، این است که تودهی مسلمانان این سخنان پیامبر را که حدود بیست نفر از صحابه نقل کردهاند، نمىدانند. آنچه میان آنان معروف است همان است که ابن هشام در السیرة النبویة نقل کرده است؛ پیامبر (ص) در خطبهاى که در عرفه ایراد فرمود، گفت: «به راستى که در میان شما چیزى را به جا گذاردم که اگر به آن متوسل شوید، هرگز گمراه نمىشوید: کتاب خدا که امرى آشکار است و سنت پیامبر خدا». و بسیارى از عامه حدیث اول را بعید مىشمارند و تصور مىکنند که بین دو حدیث منافاتى وجود دارد.
واقعیت این است که حدیث چنگزدن به کتاب و سنت حدیث مرسل است و ابن هشام سندش را به شخص پیامبر دربارهی آن حدیث یادآور نشده است. و بدان جهت شایستهی اعتماد نیست، به خصوص که بخارى و مسلم در روایت خود براى خطبهی روز عرفهی پیامبر (ص) کلمهی «و سنة نبیه» را ذکر نکردهاند بلکه به ذکر کتاب الله اکتفا کردهاند.
گذشته از آن در اینجا بین سنت و کتاب خدا تفاوتى است، چه آن که کتاب خدا نزد مسلمانان معروف است و همه دربارهی آن اتفاق نظر دارند و در روزگار خود پیامبر تثبیت شده است. در حالى که سنتها در زمان پیامبر نوشته نشده و آنچه بعدها نوشته شده مورد اتفاق مسلمانان نیست بلکه احادیث در آنباره اختلاف شدیدى دارند، به حدى که دانشمندان اسلامى به ناچار بسیارى از آنها را از درجهی اعتبار ساقط دانستهاند و آنچه را صحیح دیدهاند، انتخاب کردهاند. در عین حال آنچه به نظر آنان صحیح رسیده است، مورد اتفاق همهی مسلمانان قرار نگرفته است. در بسیارى از احادیث کتب صحاح، تعارض آشکار مىبینیم، به عنوان مثال، یادآورى مىکنیم که در بعضى از کتب صحاح از عبد الرحمان بن ابى عمیرة نقل شده است که پیامبر (ص) به معاویه فرمود: «بار خدایا! او را هدایتکننده، هدایتشده قرار ده و به وسیلهی او دیگران را هدایت کن». و در همان صحاح فرمودهی پیامبر (ص) به عمار بن یاسر نیز روایت شده است: «بشارت باد تو را اى عمار تو را گروه ستمگر خواهد کشت». و گروهى که عمار را کشت دار و دستهی معاویه بود، در صورتى که معاویه در راس آن گروه ستمگر بوده است پس چگونه مىتواند هدایتگر و هدایتشده باشد، و چگونه مردم به وسیلهی او هدایت مىشوند؟
و براى این که روایت ابن هشام معناى صحیحى داشته باشد، لازم است که مطابق گفتهی او: «و سنة نبیه» تمام گفتار و رفتارى که از پیامبر (ص) بروز کرده است، بشناسیم و علم پیدا کنیم که آنها از پیامبر (ص) سر زده است، و این که توسل به آنها ما را در برابر گمراهى ضمانت مىکند البته اندکى از این سنن به طور یقین به حد تواتر رسیده، اما قسمت عمده این احادیث خبر واحد هستند و علم یقینى به صدور آنها از پیامبر (ص) وجود ندارد. بسیارى از این احادیث با یکدیگر تعارض دارند. در نتیجه، به دلیل وجود تعارض، ما نمىتوانیم به آن بخش از اقوال و افعال پیامبر (ص) علم پیدا کنیم.
البته در اینجا راهى معقول وجود دارد، و آن راه این است که پیامبر را از منبعى مورد اطمینان بشناسیم تا از روى آن به حقیقت گفتار و کردار پیامبر (ص) پى ببریم. نخستین حدیث که ترمذى روایت کرده است و بیش از بیست نفر از صحابه نیز آن را روایت کردهاند ما را با چنین مصدر و منبعى آشنا مىکند، آن مصدر همان عترت پیامبر است که با کتاب و سنتهاى پیامبر (ص) به طور کامل آشنایند. به این ترتیب، حدیث عترت با حدیث سنت موافقت و مطابقت دارد. و براى ما شکى باقى نمىماند در اینکه آنچه نزد على (ع) دروازهی شهر علم -از علوم قرآن و سنتهاى پیامبر (ص)- است، در صورتى که مورد توجه و عمل قرار گیرد و بر نشر اندوختههاى علمى آن حضرت کمک شود، عهدهدار به دور نگهداشتن مسلمانان از هر نوع گمراهى است.
علاوه بر آن دومین رویداد مشخص از رویدادهاى دوران زندگى پیامبر در آن سال به طور واضح براى ما روشن مىسازد که پیامبر (ص) خواسته است هر نوع اشکالى را در مورد این امانت از بین ببرد. به راستى که عترت او، به ویژه على بن ابى طالب، بخشى از آن امانتند.
اما دومین رویداد برجسته توقف پیامبر اکرم (ص) در محل غدیر خم هنگام بازگشت از حجة الوداع بود تا در مقابل هزاران فرد از حجاج که به همراه آن حضرت برمىگشتند، اعلان کند که على بن ابى طالب سرپرست هر مرد و زن با ایمان است.
حاکم به سند خود از ابى الطفیل و او از زید بن ارقم روایت کرده است که او گفت: «وقتى که پیامبر خدا (ص) از حجة الوداع مراجعت کرد و در محل غدیر خم فرود آمد، دستور تهیهی سایبانهاى بزرگى را داد که آماده شد. آنگاه فرمود: گویا به زودى دعوت حق را لبیک مىگویم. من در میان شما دو شئ گرانقدر را به جا مىگذارم که یکى بزرگتر از دیگرى است: کتاب خدا و عترتم، پس مواظب باشید که نسبت به آنها چگونه جانشینانى براى من خواهید بود، چه آنکه آن دو هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض کوثر به سوى من باز گردند. سپس فرمود: خداوند بزرگ صاحباختیار من است و من صاحباختیار هر مؤمنى هستم، و بعد دست على (ع) را گرفت و فرمود: هر کس من سرپرست اویم، پس این على سرپرست اوست. بار خدایا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد، و دشمن بدار هر کس او را دشمن بدارد!».(۲)
پیامبر (ص) اراده فرموده بود تا سه موضوع را که هر سه واقعا مهم و همچنین پیوسته و مربوط به هم بودند، در این مکان به مسلمانان اعلان کند:
(۱) آن بزرگوار انتظار رحلت نزدیک خود را از این دنیا داشت. با مردمان سخن مىگفت و گویا در همان حال سخنگفتن با مردم نداى پروردگارش را مىشنید، [مىفرمود:] «گویا مرا طلبیدهاند و من به دعوت حق لبیک گفتهام».
(۲) آن حضرت به عنوان رحمت براى جهانیان به نبوت برگزیده شده و تمام همش در این زندگى هدایت مردم بوده است و او -در حالى که سوى پروردگارش مىرود- ناگزیر از آن است که براى پیروانش وسیلهی هدایتى پس از خود، به جاى گذارد تا روشنگر راه آنها باشد و آنان را -پس از قطع وحى، در نتیجهی رحلت آن بزرگوار- به راه راست هدایت کند. بدان جهت به ایشان اعلان فرمود که کتاب خدا و عترت، اهل بیتش را براى آنان به جا گذاشته است و در صورتى که آنان به آن دو چنگ زنند، براى خود ادامهی حرکت خویش را در راهى روشن در آیندهی دور و نزدیک تضمین کردهاند.
فرد شایستهی رهبرى در خاندان پیامبر (ص)
(۳) چون خویشاوندان نزدیک پیامبر در معرفت و شناخت قرآن و سنتهاى پیامبر و هم در پایبندى بدانها و شایستگىشان براى رهبرى امت یکسان نبودند، پیامبر (ص) به اطلاع امت رساند که تنها مردى که همه ی شایستگیها را براى این زمامدارى از میان نزدیکترین خویشان او دارد، على بن ابى طالب است. و بدان وسیله او را جایگزین و نظیر و بدیل خود قرار داده است. پس خداوند سرپرست پیامبر و پیامبر سرپرست هر مؤمن و اولى به تصرف به هر مؤمن از خود اوست و على سرپرست تمام کسانى است که پیامبر سرپرست آنان است.
چرا پیامبر (ص) با نوشته ، به همان صراحت گفتار، ( خلافت على ) را مسجل نکرد؟
آنگاه پیامبر (ص) در غدیر خم آن امر را براى مردم اعلان فرمود، و خود پیش از هر انسان دیگرى مىدانست که مردم در حفظ و فهم آنچه مىشنوند همراى و همسان نیستند، پس انتظار مىرفت که در خصوص پیمانى که به صورت لفظى اعلان کرده بود، نوشتهاى تنظیم کند، تا حجت را بر آنان تمام کند و هیچگونه بهانهاى براى افراد بهانهجو باقى نگذارد، و لیکن آن کار را نکرد، و تاریخ از عهدنامهاى که پیامبر نوشته باشد و به مهر شریفش آن را مهر کرده باشد تا بدان وسیله على یا دیگرى را به عنوان رهبرى امت بعد از خودش انتخاب کرده باشد، چیزى به ما نمىگوید. علت این امر چیست؟ پاسخ این پرسش مهم را در بخشهای آینده خواهیم یافت.
پىنوشتها:
۱- السیرة النبویة ابن هشام ج ۲ ص ۶.
۲- مستدرک ج ۳ ص ۱۰۹.