امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش پنجاه و یکم)
فصل دوازدهم
پیامبر، برادریش را با على به مسلمانان اعلان مىفرماید
دولت اسلامى از آغاز هجرت شروع به نمو کرد و رشد این دولت در تاریخ بشرى تنها نمونهاى است که وجود داشته است. ما پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم که بر اساس برادرى، نشات گرفته از ایمان به وحدانیت آفریدگار و عدالت او، ایمان به روز جزا، برابرى همهی مردم در پیشگاه خدا و برترىنداشتن هیچ کس بر دیگرى جز به تقوا و بطلان هر نوع امتیاز خانوادگى، قومى و یا قبیلهاى -که سنت عدالت الهى آن را پذیرا نیست- بر پا شده باشد. و نیز پیش از اسلام هیچ دولتى را سراغ نداریم که پیدایش آن نتیجهی توجه مجموعهی مشترکى از مردم با ایمان به این مبانى و اصول برجسته باشد.
مضافا بر این که این برادرى فراگیر، اگر نمونهی عینى نداشت، به صورت یک اندیشهی مجرد باقى مىماند. ولى پیامبر خواست که به عموم مسلمانان نمونهاى محسوس در شکل برادریهاى خصوصى بدهد که قوام هر کدام از آنها بر دو تن از پیروانش استوار باشد. دو برادرخوانده، برادرى خود را براى خدا در آن نوع اخوت به صورت عملى آغاز مىکنند. پس، هر یک از آن دو نفر بدان گونه با دیگرى رفتار مىکند که با برادر پدر و مادریاش. این برادریهاى ویژه را پیامبر پس از هجرت ایجاد و اعلان فرمود.
از میان آن برادریها، برادریى بود که تاریخ به وجود آمدنش به ده سال قبل از هجرت برمىگردد، پیامبر (ص) تصمیم گرفت که آن را پس از این که در مکه به هاشمیون اعلان کرده بود به مسلمانان نیز اعلان عمومى کند. آن همان اخوتى بود که پیامبر (ص) در روز انجمن منزل بین خود و على ایجاد کرد.
در سیرهی حلبى آمده است: «پیامبر پس از هجرت، بین ابوبکر و عمر، بین ابىبکر و خارجة بن زید، بین عمر و عتبان بن مالک، بین ابى رویم خثعمى و بلال، بین اسید بن حضیر و زید بن حارثه، بین ابوعبیده و سعد بن معاذ و بین عبدالرحمان بن عوف با سعد بن ربیع... عقد اخوت بست، سپس دست على بن ابى طالب را گرفت [و گفت]: این برادر من است! پس على و رسول الله دو برادر بودند...»(۱)
و ابن هشام در السیرة النبویة، مطلب ذیل را نقل مىکند: «رسول خدا (ص) بین اصحاب خود از مهاجران و انصار عقد اخوت بست و گفت: براى خدا، دو نفر دو نفر برادرخوانده شوید! سپس، دست على بن ابى طالب را گرفت و گفت: این برادر من است! پس، رسول خدا سید رسولان و پیشواى پرهیزگاران و فرستادهی پروردگار جهانیان -که کسى از بندگان خدا به عظمت او و همانند او نیست– با على بن ابى طالب برادر است.»
«حمزة بن عبدالمطلب شیر خدا و شیر رسول خدا و عموى رسول الله با زید بن حارثه خادم رسول خدا برادرند. ابوبکر صدیق فرزند ابى قحافه و خارجة بن زهیر برادر بلحارث از قبیلهی خزرج برادرند، عمر بن خطاب و عتبان بن مالک برادر بنى سالم بن عوف بن عمر بن عوف از قبیلهی خزرج برادر مىباشند...»(۲)
البته برادرى از این نوع ممکن است دو نتیجه در پى داشته باشد:
(۱) جایگزینکردن ملاک نزدیکى به خدا به جاى همخونى. جایى که هیچ قرابت همخونى وجود ندارد مثل این که دو نفر از دو قبیله یا از دو شهر و دو قبیله باشند که قرب به مبدا و ایمان آنان به دین اسلام به منزلهی همخونى باشد. در این نوع قرابت انگیزهاى نهفته است که دو برادر در راه خدا را براى همکارى در راه خدمت به این مبدا آماده مىسازد. چنان که پیدایش این نوع از قرابت روحى و تربیتى هر یک از دو برادر را نسبت به دیگرى -اگر چه میان یکى از آن دو با خویشاوند دیگرش چیزى که منجر به سوءتفاهم و یا عداوتى شود- برکنار دارد.
گذشته از این، برادرى میان دو شخص از دو قبیله، باعث دوستى هر یک از ایشان با افراد قبیلهی دیگر مىگردد. به راستى هر یک از آن دو نفر، دیگرى را با انگیزهی اخوت اسلامى جدید دوست مىدارد. هر کدام از آنان خویشان نسبى دارند که او را دوست مىدارند و او نیز آنان را دوست مىدارد، آنان نسبت به او فداکارى مىکنند و او نیز براى ایشان فداکارى مىکند. میان این خویشاوندان و کسى که با خویشاوندشان رابطهی روحى دارد به زودى پیوندى محکم ایجاد مىشود. به این ترتیب، برادرى روحى در ردیف خویشاوندى نسبى قرار مىگیرد. همچنانکه خویشاوندى خونى کمک براى قرابت روحى مىگردد.
(۲) به راستى در این نوع برادرى خصوصیتى است که حکایت از تشابه روحى بین دو شخص دارد، به ویژه آن که این برادرى از جانب رسول خدا (ص) یعنى آشناترین فرد به اصحاب خود، تعیین شده باشد، چه آن که هیچ دو نفرى از اصحاب پیامبر (ص) به شباهتهاى روحى خود -به اندازهی پیامبر (ص)- شناخت ندارد. بدان وسیله است که برادرى عاملى براى کمک به آن دو به نفع اسلام و مسلمانان -به اندازهی اخلاص آنان به اصول اسلامى- مىباشد.