امیرالمومنین اسوهی وحدت (بخش چهل و ششم)
فصل یازدهم
در خیبر
دلیل موجهی وجود نداشته است تا یهود حجاز را (که عرب و از نژاد عرب بودند) وادار به دشمنی با پیامبر (ص)، دین و پیروانش کند. در آغاز طلوع فجر دولت اسلامی در آغاز هجرت پیامبر (ص) میبینیم که رسول اکرم عهدنامهای مینویسد که روابط قبایل مقیم مدینه و اطراف مدینه را در آن تنظیم میکند و به قبایل یهود هم حقوقی همانند حقوق مسلمانان اعطا میکند. در آن عهدنامه آمده است:
«یهودیان و پیروان ما دارای حق همیاری و برابری هستند، ستمی بر آنها روا نیست و نباید مورد رفتار خصمانه واقع شوند... و یهود بنی عوف با گروندگان به اسلام یک امتند. همهی یهود، بردگانشان و خودشان، پیرو دین خود هستند، و مسلمانان نیز پیرو دین خود. مگر کسی که مرتکب ظلمی و یا گناهی شود که او جز خود را هلاک نساخته است. یهود بنی حارث، یهود بنی ساعده، یهود بنی جشم، یهود بنی الاوس، یهود بنی ثعلبه، جفنه و بنی الشطیه نیز درست همان حقوق یهود بنی عوف را دارند... یهود هزینهی خود را عهدهدار است و مسلمانان نیز مخارج خود را بر عهده دارند. و میان ایشان در برابر کسی که با پیروان این نوشته بجنگد همیاری خواهد بود، و میان آنان دوستی و صمیمیت و نیکی به یکدیگر حاکم است نه تجاوز و گناه...»(۱)
این عهدنامه به حق از بهترین نوع خود در تاریخ آزادی ادیان است و تنها اعلامیهای است در اعلان حقوق بشر که انسانیت در طول چندین قرن که بر او گذشته نظیر آن را ندیده است. تصور نمیکنم، یهود در طول تاریخ خود، در سایهی هرگونه حکومتی که زندگی میکردند، -جز در قرن حاضر!- به چنان پیمانی دست یافته باشند.
به راستی که انتظار میرفت، از این بزرگواری پیامبر نهایت قدردانی [را] بکنند و زیر پرچم محمد (ص) درآیند و با شخصیت والای او صمیمانه رفتار کنند. به ویژه در مورد دینی که آیین یهود بدان بشارت میدهد، و رسالت حضرت موسی را محترم شمرده است و به عنوان پیامی آسمانی مقدس و معتبر میداند و چیزی از مقام آن نمیکاهد، بلکه نهایت تایید را کرده و بزرگترین متمم و مکمل آن است.
همین یهودیان بودند که در ابتدا با همسایههای بتپرست خود، از پیامبر مورد انتظار سخن میگفتند که تورات بدان بشارت داده است(۲) و آنان را به نزدیکی ظهور آن حضرت تهدید میکردند و خود را آماده میکردند تا از پیروان او باشند. و لیکن موقعی که پیامبر موعود ظاهر شد، و آنچه را که میخواستند خداوند در آن پیامبر نشان داد، همه چیز را نسبت به او فراموش کردند و در مقابل بزرگواری و عدالت او به دشمنی برخاستند و هر نوع پیمانی را که با او بسته بودند شکستند.
به نظر میرسد که آنان از آن حضرت توقع داشتند، او نیز همانند ایشان نسبت به حضرت مسیح و پیروانش موضع خصمانهای داشته باشد، ولی چون دیدند که قرآن فضیلت و صداقت مسیح و پاکدامنی مادرش را اعلان میکند، با آن حضرت سر ناسازگاری گذاشتند. و شاید هم آنان از اسلام به لحاظ دیگری ناراضی بودند، چه اسلام ربا را حرام دانسته و سودجویی مالی و سیطرهی رباخواران را بر بازار اسلام جلوگیری کرده است. و در این نکتهای است که آنها را میترساند و ناراحت میکند. چه آنان پیوسته ربا را چندین برابر میخورند. شاید آنان سیستم آزادی فردی، در زندگی شبه جزیره را چراگاه سرسبزی برای خود میدیدند، که میتوانستند تعصبات قبایل را تحریک کنند و گروهی را بر ضد گروه دیگر بشورانند؛ در صورتی که وجود دولتی نیرومند با نظام معین میان آنها و چنین امکاناتی فاصله ایجاد میکرد.
به هر حال، یهود شبه جزیره تصمیم گرفت که با تمام قوای خود به لشکر بتپرستان بپیوندد تا این که تودهی عرب، غرق در طوفان جهالت، فقر، ناامیدی و بیقانونی خود بماند، همچنان که قوی، ضعیف را بخورد و هیچ فردی از ساکنان آن سرزمین بر مال، جان و ناموسش امنیت نداشته باشد. به راستی که یهودیان و هم بتپرستان نمیخواستند جامعه برای حق طبیعی خود نسبت به اقامهی دولتی قیام کند که تودههای پراکنده را متحد سازد و عدالت را در میان تودهها برقرار کند و آن جامعه و ملل دیگر را متوجه آفریدگار جهان سازد، آفریدگاری که بیشریک است و کسی جز او سزاوار پرستش نیست. اگر بگوییم که خطر یهود شبه جزیره برای دولت اسلامی کمتر از خطر قبایل بتپرست با همهی فزونی جمعیت بتپرستان نبوده است، سخنی درست گفتهایم. خواننده به یاد دارد که دعوتکنندگان به جنگ، از یهود بودند که نزد بتپرستان مکه و غطفان برای جنگ مدینه رفتند و در سال پنجم هجری بزرگترین نیروی کارآمد تا آن وقت را فراهم کردند و رودرروی مسلمانان قرار دادند و جنگ احزاب را به وجود آوردند. و هنگامی که یهود بنی قریظه در آن جنگ دیدند خطر بتپرستان قوت گرفته است و دایرهی حضورش در پیرامون اسلام مستحکم شده است فرصت آینده را غنیمت شمردند و پیمان خود را با پیامبر شکستند و به دشمنان او پیوستند و در دشوارترین شرایطی که پیامبر (ص) با آنها روبرو بود، با نفرات و ابزار به دشمن پیوستند تا ریشهی خطر را از بیخ برکنند و نابود سازند.
البته پیامبر (ص) -پس از پراکندهشدن احزاب و از بین رفتن خطر آنها- بنی قریظه را مجازاتی سخت کرد و آنان را وادار به پرداخت غرامت جانی و مالی کار زشتشان کرد. و لیکن جمعیت عمدهی یهود که در خیبر و چندین دژ آن -که از مدینه حدود هشتاد میل فاصله داشت- مقیم بودند به صورت خطر نمایانی برای دولت اسلامی باقی مانده بودند. اینک وقت مناسبی برای آهنگ درهم شکستن شوکت مردم خیبر فرا رسیده بود. چرا که پیامبر (ص) از شر بتپرستان مکه بعد از بستن یک پیمان صلح ده ساله ایمنی یافته است.
پیامبر از حدیبیه (آن جایی که پیمان صلحی موقت را منعقد کرد) بازگشت، در حدود پانزده روز در مدینه ماند سپس به جانب قلعههای خیبر رهسپار شد در حالی که هزار و ششصد نفر نیروی منظم آن حضرت را همراهی میکردند، آنان همان افرادی بودند که روز حدیبیه با وی همراه بودند، پیامبر پس از سه روز راه، شبهنگام در اطراف دژهای خیبر فرود آمد.
ساکنان قلعهها بنا به عادت خود بامدادان به قصد رفتن به مزارع خود بیرون شدند ولی وقتی لشکر اسلام را دیدند سخت ترسیدند و گفتند: «محمد با لشکر!»، سپس به دژهای خویش بازگشتند.