اناری پرترک از شاخه افتاد؛ سعید بیابانکی
بسمالله الرحمن الرحیم
اناری پرترک از شاخه افتاد
سر شب بیصدا تو حوض خونه
نفهمید و یهو پخش و پلا شد
همه دار و ندارش دونه دونه
تموم ماهیا تو حوض اون شب
صدایی توی تاریکی شنیدن
پریدن روی پاشویه نشستن
اناری پرترک رو آب دیدن
انار پرترک تنهای تنها
دلش صد تیکه شد تو اون سیاهی
یهو اون ماهیای با محبت
شدن بیرحم عین کوسهماهی
به جون اون انار افتادن و... آخ
نخوردن آبها اصلا تکونی
چی شد از اون انار تیکهپاره
نه جونی موند نه دونی نه خونی؟
اناره یادش اومد اون شبا رو
که اون بالا بالاها آشیون داشت
برای ماهیا لالایی میخوند
لبی خندون دلی از غصه خون داشت
دلش خون بود مبادا تو دل شب
بیاد باد و رو آبا چین بیفته
نمیدونس که تیکهتیکه میشه
از اون بالا اگه پایین بیفته
انار تیکهتیکه تازه فهمید
که دست مهربونش بینمک بود
رفیقام کاشکی روزی بفهمن
دل من اون انار پر ترک بود...!
سعید بیابانکی
* منبع: آرشیو شخصی