انار و پیچک
زن معشوق است
و چون معشوق است، مادر است
عرب گیاهی را که عجم پیچک میگوید "عشقه" مینامد
همان که در باغ و باغچه، دیوار و شاخسار، به هر چه میرسد، دور آن میپیچد و میرقصد
میرقصد و میخشکاند.
ظریف محتشم است؛ به ظرافت ریحان و لجاجت کمان
هم انتخابگر است، هم غیور
انتخابش افاضه است، تجلی است، تنزل است، لطف است، مهر است، ناز است، عشوه است، کرشمه است، گزینش عاشق است، جواب خواستگاری است، "بله" است.
زن معشوق است
و چون معشوق است مادر است
که اگر نبود و بله نمیگفت نه شیرینی بود و نه لیلا و نه عذرا، نه فرهادی بود و نه مجنون و نه وامق، نه خندهای و نه گریهای. نه اشک گرم و نه اشک شوق و نه هیچ چیز دیگر.
پس او "انار" است؛ هم واحد، هم کثیر.
او همه است و همه اوست.
او هم زن است، هم مرد. هم پدر، هم مادر.
مریم است، زهراست، زینب است.
و تو زنی
خوش به حالت خانم!
توضیح اجباری:
زن هم معشوق است و هم مادر، یعنی هم جنبهی فاعلیت را داراست و هم جنبهی قابلی را. هم متاثر و مخلوق حق است و هم موءثر و تصرفکنندهی در مخلوق دیگر از نوع خودش (یعنی مرد)؛ زن هر دو جنبه را دارد ولی مرد فقط جنبهی قابلی را حائز است. او فقط مخلوق است و بس. یعنی پذیرای تصرف خدا و زن است.
اگر در روایتی از رسول خدا نقل شده که: از دنیای شما دو چیز محبوب من قرار داده شده: 1- بوی خوش 2- زن، و نور چشم من در نماز است؛ و نفرموده من از دنیای شما دو چیز را دوست دارم، یعنی حب به این دو را به خودش نسبت نداده، بلکه فعل را مجهول آورده تا بفهماند منشا این محبت، جنبهی مادی و انسانی خودش نیست؛ بلکه منشا آن، آن جنبهی الهی و فرامادی پیغمبر است.
جناب محیالدین، راز محبوببودن زن را در بیان نبوی چنین تبیین میکند: چون ذات اقدس خداوند، منزه از آن است که بدون مظهر و مجلا مشاهده شود، هر مظهری که بیشتر جامع اسماء و اوصاف الهی باشد، بهتر خدا را نشان میدهد و زن در مظهریت خدا کاملتر از مرد است، چون پیغمبر خاتم که جامعترین و کاملترین رسولان است به حسب وجودش، باید به جامعترین و کاملترین مظهر، خدا را ببیند؛ زیرا مرد فقط مظهر قبول و انفعال است چون مخلوق حق است، اما زن، هم مظهر قبول و انفعال الهی است، یعنی مخلوق اوست، و هم مظهر فعل و تاثیر الهی، چون در مرد تصرف میکند و او را مجذوب و محب خود میسازد و این تصرف و تاثیر نموداری از فاعلیت خداست و از این جهت زن کاملتر از مرد است...
اگر مرد بخواهد خدا را در مظهریت خود مشاهده کند شهود او تام نیست، ولی اگر بخواهد خدا را در مظهریت زن بنگرد، شهود او به تمام و کمال میرسد. از این رو محبوب پیامبر قرار گرفت.
و باز همین جناب در این مسئله که اگر جنازهی زن و مرد برای نماز و دفن آماده باشد و امام جماعت بخواهد بر هر دو یک نماز میت بخواند، آیا باید جنازهی زن را نزدیک قبله قرار بدهد و جنازهی مرد را جلوی خودش یا برعکس؟ میگوید: جنازهی مرد را جلوی خود بگذارد و جنازهی زن را جلوتر از جنازهی مرد و نزدیک به قبله؛ چون این زن است که محل تکوین فرزند است و به مکوّن حقیقی (خداوند) نزدیکتر است از مرد. از این رو سزاوار است که زن به قبله نزدیکتر از مرد باشد.
و نیز میدانید که اگر فرزند در حال انجام نماز نافله باشد و مادر او را صدا کند و از او چیزی بخواهد باید نماز مستحبیاش را رها کند و امر مادر را اطاعت کند ولی این حکم در مورد پدر نیست و دلیلش همان نزدیکتر بودن مادر به خداوند است از پدر.
و چون زن نقش جامعتری در ایجاد فرزند دارد، در انتخاب همسر بیشتر توصیه به احراز خصوصیتهای عفاف و نجابت و اصالت و... شده است.
ریشهی معشوقبودن و انتخابگری معشوق نسبت به عاشقش را میتوان در این حدیث قدسی یافت که خدا میفرماید: من گنج پنهانی بودم پس دوست داشتم که شناخته شوم، بنابراین مخلوقات را آفریدم که مرا بشناسند. میبینید اینجا هم عشق از طرف عاشق نیست، بلکه از معشوق است. یعنی خداوند که معشوق است، عاشق را آفرید.
و زن نیز مظهر چنین ذاتی ات و بر همین مبناست که در اشعار عرفانی در توصیف معشوق حقیقی (الله) از خصوصیات زن استفاده میکنند؛ از گیسوی بلند و ابروان کمانی نازک و اندام کشیده و سفید، چشمان نسبتا درشت و خمار، لبهای...؛
میدانستید که ستاره در بیانات معصومین به عنوان ملاک رحمت و نفرین خدا آمده؟ آن روایت این است: از رحمت خدا دور باد کسی که نماز مغرب خود را وقتی بخواند که ستاره در آسمان زیاد شده باشد، و نماز صبح خودش را وقتی بخواند که هیچ ستارهای در آسمان نباشد.
و میدانستید که حضرت زهرا سلامالله علیها وقتی به محراب عبادت میایستاد خدا به واسطهی او بر فرشتههایش مباهات و افتخار میکرد؟!! و روزی سه مرتبه (اوقات نماز) برای حضرت علی علیهالسلام جلوه مینمود؟
پیام این حدیث این است که اگر زن به اصل خودش برگردد و به مبدأش عارف باشد، آنچنان کمالات و عباداتش ظریف و لطیف و عمیق و زیبا میگردد که باید برای دیدن چنین ظرافت و زیبائی چشم علوی داشت.
و عجیبتر اینکه تکلم و سخنگفتن از جلوات جمالیهی اوست و زن که مظهر آن جمال است، هم منشاء تکلم عینی است، مثل مسیح که به قول قرآن کلمهی خداست و مثل همهی انسانها که از زن متولد میشوند. و هم زن است که شهره به پرگوئی است و این چانهگرمی نه از بابت نقصان عقل است، بلکه اقتضای ذات اوست و ذاتش چیزی جز جمال حق نیست.
نکتهی آخر این که عشق را مراتبی است که نازلترینش شهوت است که در جمع دو حلال با یکدیگر اتفاق میافتد (اتحاد تن عاشق با بدن معشوق) که سبب میگردد تا هر دو تمام بدن را به آب زنند و غسل کنند نه فقط قطعهی مورد نظر را که این همان فراگیر بودن و شمول و غیرت عشق است. حتی در پستترین صورت آن.
* این پست توسط شمع + در کیمیای میهنبلاگ + ثبت شده است، که در انتقال آرشیو نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: دوشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۱