انتظار :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

انتظار

سه شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۸۴، ۰۴:۵۵ ق.ظ
آن سفر کرده که صد قافله  دل همره  اوست هر کجا  هست خدایا به سلامت  دارشمی گویند که تو دیده نمی شوی ولی از همه دیدنی ها دید نی تری آنها که بویت را استشمام  کردند  گفتند  که بوی  گل  وجودت  از هزاران گل بوستان بو ئید نی تر استگفتند که غیبت را انتظاری بزرگ باید بود ولی آرزو مندان تو هر وقت که خواستند  تو را دید ند اگر چه  نا پیدایی  ولی هر که نا مت را  از ته دل صدا زد تو از پشت پرده های غیبت به یاری او شتافتی  حضور تو مثل نسیم  خو شبوی است که از عطرش  غنچه ها  می شکفند و شا خه ها جوانه می زنند  حور تو مثل آهنگ  دل نوازیست که از طنین آن پر ندگان سر مست می شوند  .انتظار واژه ای است آشنا برای من و تو  که هر بار بر وجودم  سایه می افکند  غربتش را  بیش از از پیش درک می کنم  و غربت عجیب ترین حس هستی ، وقتی در تار و پود و وجودم ریشه می دواند مرا با خود به دیدار چشمان مانده به راه یعقوب می برد به اوج خواستن و نیایش . غربت ، با من عشق را نجوا می کند و می ا  خواند مرا به ایما نی پا یدار که او خواهد آمد آن گاه غو غا یی  در درو نم به پا می خیزد و انتظار دیگر برایم به مفهوم فا صله نیست که عهد یست برای رسیدن ، پیمانی برای پاک ماندن تا آمدنش در بهاران . به خدایش سو گند عاشقانه به انتظارش  می نشینیم و همیشه با ورم به آمد نش استوار ، و چشمانم به راهش بر قرار خواهد ماند.                                                                                            فرهاد بهارلو
  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه