این بود عدالتی که دیشب گفتی؟
يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۳ ب.ظ
با اعتقاد
برای دکتر عماد افروغ:
1
گلسنگ ز سنگ خاره بر میآید
با ظلمت شب ستاره بر میآید
بر جور سیاه جاهلان صبر خوش است
از صبر هزار چاره بر میآید
2
این میداند، بر آن فسون میخواند
آن نادان است، کلّه میجنباند
حرف از تمثیلِ دو لب قیچی نیست
"جور" است که اسب "جهل" را میراند
3
(برای نشستگان بر کرسی بطر):
از دولت مردم مهذّب گفتی
از جادوی نسخه مجرّب گفتی
ای دوست! که میبینم امروزت را
این بود عدالتی که دیشب گفتی؟
4
من میگویم شرارهها میمانند
شب میمیرد، ستارهها میمانند
اما، اما، اگر تو عزلت گیری
بر جای تو هیچکارهها میمانند
5
گر روزیِ مرد از قضا غم بشود
حاشا که سرش پیش کسان خم بشود
این چار کلام شعر تقدیم شما
یک ذره ز رنجتان مگر کم بشود.
امید مهدی نژاد