این نقشه جعلی است (4)
پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۸۷، ۰۷:۳۳ ق.ظ
نگاهی به تاریخ فلسطین از آغاز تا امروزقسمت چهارم :فصل دوم فلسطین یک کادوی ناقابل ( 1300 تا 1948 م ) ناپلئون می گوید : « هر کس می خواهد بر تمام دنیا حاکم شود ، باید بر خاور میانه مسلط گردد . » اسراییل ، نتیجه منطقی همین نظریه است . نظریه ای که بعدها تز اصلی صهیونیسم شد . همان صهیونیسمی که ، به سان کوه یخی که قسمت اعظم آن ، زیر دریای توطئه « پنهان » شده است اکنون در برابر ماست . خدمات رنسانس به یهود آغاز عصر رنسانس در ایتالیای قرن چهاردهم و ظهور اعنراض گری ( پروتستانیسم ) در سده شانزدهم میلادی ، آغازی بود بر پایان دوران حکومتهای مذهبی در اروپا . در این موج اعتراض به سنتها ، اولین نیرها به سمت کلیسا پرتاب شد . با کم رنگ شدن مذهب در جامعه ، حساسیتهای مربوط به هویت مذهبی افراد هم کمرنگ می شد و جایی برای دعواهای تاریخی مسیحی و یهودی – به خاطر قتل مسیح – باقی نمی گذاشت . از طرف دیگر ، انقلاب فرانسه با آرمانهای جمهوری خواهانه آن ، که شعار « برادری ، برابری و آزادی » سر می داد ، توسط ارتش ناپلئون به سراسر اروپا صادر شد . مردمی که تا دیروز تنها مسیح و انجیل را می شناختند ، امروز از دریچه برادری و برابری ، البته به شیوه ناپلئونی ، دنیا را می نگریستند . جدا شدن آموزش و پرورش از کلیساهای قرون وسطی را که مبارز سرسخت عقل و علم بود به همه عوامل فوق اضافه کنید و حال از دور به تصویر اروپای بعد از رنسانس نگاه کنید . مردمی که می بایست ژست خود را با یک جامعه روشنفکری تطبیق بدهند و چه بسا به راحتی تحت تاثیر بوق های روزنامه ای قرار بگیرند . جهان را به ما بسپارید !در بحبوبه گسترش اندیشه تجدد طلبانه ، مجامع بسیاری متشکل از نویسندگان ، شاعران ، سیاستمداران ، بازرگانان و صاحب منصبان تشکیل می شد . در این میان دسته های مختلف یهودی ، از جمله بازرگانان ، نوعی همکاری جهانی را که از یک مرکز هدایت می شد ، برقرار کردند . به این ترتیب « فراماسونری » شکل گرفت و دزاگولیه ( یهودی ) قانون اساسی آن را در سال 1723 م نوشت و منتشر کرد . فراماسونری خود را یک سازمان جهانی می داند و اساس حاکمیت خود را بر پایه تشکیل حکومت جهانی قرار داده است . در کتاب « فراموشخانه و فراماسونری » آمده است : « حزب ماسیونی نباید قانع به یک ، دو یا سه دولت باشد ، بلکه باید جهان را در برگیرد و برای نیل به این هدف ، اولین مرحله ، نابودی ادیان و علمای روحانی است که از بزرگترین و خطرناک ترین دشمنان ما محسوب می شوند . » به تدریج ، عده زیادی از نویسندگان و صاحب منصبان ، عضو انجمن فراماسونری شدند . آنها در محل تجمع خود که لُژ فراماسونری نام داشت ، طی مراسم اعجاب انگیزی مقامات لژ را پله پله طی می کردند و آن کس که از همه لایق تر بود ، استاد اعظم لژ شناخته می شد . اعضای شرکت کننده در این برنامه ها با دقت انتخاب می شدند و کارشان برنامه ریزی و هماهنگی برای رسیدن به اهدافشان بود . تامین کنندگان مالی این انجمن ، بازرگانان یهودی بودند و اعضای آن را اقشار مختلف جامعه تشکیل می دادند . به همین دلیل ، هماهنگی بین آنها در پیشبرد اهداف انجمن ، تاثیر بسیار داشت و توانست بسیاری از تحولات اجتماعی را طبق برنامه انجمن هدایت کند . شاید به همین دلیل بود که هرگاه در راس حکومتی ، فردی اصلاح طلب قرار می گرفت ، اولین و مهمترین برنامه خود را عزل ماسونها و یهودیان از مناصب و مشاغل مهم و همچنین اجرای قوانین سخت در مورد حضور این اشخاص در جامعه قرار می داد . مانند کاری که مارشال پتن در فرانسه ، اواخر قرن نوزدهم کرد . من متهم می کنم در اواخر سال 1893 م ، بخش ضد جاسوسی ارتش فرانسه ، از طریق بررسی محتویات سطل زباله ! سفارت آلمان ، نامه تکه تکه شده ای را یافت که حکایت از جاسوسی یکی از افسران ارتش فرانسه به نفع آلمان داشت . و این آغاز ماجرای جنجال برانگیزی شد که خدمت بزرگی در حق یهودیان کرد .
دریفوس یهودی ، افسر توپخانه ارتش بود . فرماندهان ارتش به او مشکوک شدند و بعد از انجام تحقیقات و محاکمه او را به خلع درجه و حبس ابد محکوم کردند . معمولا محاکم نظامی پشت درهای بسته تشکیل می شود . اما این بار خبر به روزنامه ها رسید و با چاپ آن در یک روزنامه ، بقیه هم وارد گود شدند و نوشتند و نوشتند . هنوز هم کسی نمی داند که این خبر چطور به بیرون درز کرد ، اما سر و صداها و انتشار اخبار ، ساختگی و هدایت شده بود . ماجرای دریفوس آنقدر برای یهودیان منفعت داشت که لئون بلوم در خاطراتش نوشته است : « اگر دریفوس نبود ، باز هم در فرانسه ، دریفوس دیگری به وجود می آمد . » بعدها خود دریفوس درباره ماجرایش چنین اظهار کرد : « من یک افسر توپچی بودم که اشتباه هولناکی مانع ترقی او شد . دریفوس ِ سمبول ِ عدالتخواهی من نیستم ، بلکه خود شما هستید که آن را به اجرا در آوردید . » امروز در حالی که نزدیک به یک قرن از ماجرای دریفوس می گذرد ، هنوز از اهمیت آن کاسته نشده است . دریفوس هم موافقانی داشت و هم مخالفانی . جریانی یهودی ، سعی در تبرئه کردن دریفوس به معنای رفع اتهام و مظلوم نشان دادن تمام یهودیانی بود که مردم آنها را دلال و رباخوار و پست می دانستند . تک و پاتکها به اوج خود رسیده بود که « امیل زولا » ، نویسنده فرانسوی کتاب های رمان ، از راه رسید و نامه سرگشاده ای به رییس جمهور نوشت . او متهم کردن دریفوس را لکه لجنی بر نام رییس جمهور فرانسه دانست . نامه امیل زولا ، تحت عنوان « من متهم می کنم » چاپ شد و تا آخر شب دویست هزار نسخه از آن به فروش رفت . زولا به اتهام هتک حرمت دادگاههای نظامی تحت تعقیب قرار گرفت و به دادگاه سپرده شد . اما مخالفان بیکار ننشستند . پس از محاکمه زولا ، انجمنی برای « دفاع از حقوق بشر و شهروند » تشکیل شد و فشارها به حدی رسید که در نهایت حکم تبرئه و آزادی دریفوس در 1906 م در همان محلی که خلع درجه شده بود ، صادر شد و دریفوس با عنوان شوالیه به دریافت نشان لژیون دونور – درجه لیاقت – نائل آمد و ارتقای درجه یافت !
حداقل استفاده یهودیان از این ماجرا ، این بود که تا حد زیادی از انزوای اجتماعی خارج شدند و از محله های جداگانه بیرون آمدند و وجودشان در اجتماع عادی شد . دیگر کسی به راحتی نمی توانست آنها را زیر سوال ببرد ، حتی در مواردی که می دانست آنها خطاکارند . زیرا متهم به بدبینی و تعصبی بودن می شد . دود این آتش به چشم خیلی ها رفت که فلسطینی ها یکی از آنها بودند . رابرت روزول پالمر – که خود یک یهودی است – چگونگی نافع بودن ماجرای دریفوس را در احساس هویت بخشیدن به یهودیان اروپا و تاسیس حکومت جعلی اسراییل ، چنین بیان می کند : « در اواخر قرن نوزدهم ، دو عامل عمده از مستحیل شدن یهودیان در جوامع مختلف جلوگیری کرد . یکی از این عوامل ، از این امر سرچشمه می گرفت که بعضی از آنها بیم داشتند که شاید با مستحیل شدن در میان سایر اقوام ، هویت و علائم نژادی خود را گم کنند و چه بسا این امر به نابودی قوم یهود منجر شود . لذا برخی از یهودیان ، نهضت ملی یهود را پایه گذاری کردند . دومین عامل ، پیدایش نهضت ضد یهود بود که به ویژه تا سال 1900 م در بسیاری از کشورها دیده می شد . از سوی دیگر ، تنفر از یهودیان به خاطر رقابتی که در معاملات تجاری و اشتغال به حرف از ناحیه آنها دیده می شد و طعن و لعن نسبت به سرمایه داران یهودی از قبیل خانواده روچیلد و نیز ملی گرایی در اروپا ، همه دست به دست هم دادند و جریان ضد یهود به راه افتاد . در فرانسه ماجرای دریفوس که از 1894 تا 1906 م طول کشید ، غضبی را که مردم از یهودیان در دل داشتند آشکار ساخت . بسیاری از یهودیان به خاطر این قبیل خصومتها ، به ناچار هویت جدیدی را که برای یهودیت به وجود آمده بود ، پذیرفتند . عده زیادی از یهودیان که مایل بودند در میان مردم جوامع مستحیل شوند ، اما از حصول چنین امری نا امید بودند ، به ابراز همدردی با نهضت ملی یهود پرداختند و صهیونیسم و رنسانس قوم یهود را ، راهی برای اعاده حیثیت خود تشخیص داند . » ادامه دارد ... منبع:http://kimiaweb.blogfa.com