ای بقیع نیمه‌شبی قهر آمیز؛ حضرت زهرا (س)؛ سیدحسن خوش‌زاد :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

 سیدحسن خوش‌زاد

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ای بقیع نیمه‌شبی قهر آمیز

شد بهار گل حیدر پاییز

 

چه کنم سینه پر از درد شده

باغ سرسبز علی زرد شده

 

یار از دیده نهان است نهان

چه کنم با دل و چشم نگران

 

چه کنم یارِ مرا خاک ربود

همه‌ی دلخوشی‌ام فاطمه بود

 

غم او کوه غمی ساخت مرا

مرگ او از نفس انداخت مرا

 

دهر بی‌فاطمه زندان من است

فاطمه روح من و جان من است

 

جز غم و غصه‌ی من هیچ ندید

سال‌ها فاطمه‌ام رنج کشید

 

یاد آن پنجه و دستاس به خیر

یاد آن گرمی و احساس به خیر

 

یاد آن روز که در پای تنور

مهربان همسر من داشت حضور

 

وای بی‌حوصله هستم چه کنم؟

فاطمه رفته ز دستم چه کنم؟

 

صبح تابندگی‌ام با او رفت

لذت زندگی‌ام با او رفت

 

راز بالندگی‌ام زهرا بود

نمک زندگی‌ام زهرا بود

 

این که این‌گونه به خواب ناز است

ازلی فلسفه‌ی اعجاز است

 

دستهایی که گرفتش علنی

پدرش بود رسول مدنی

 

او به من آینه را صاف سپرد

چه کنم میخ بر آن آینه خورد

 

پایه‌ی خانه‌ی دل کرد نشست

خصم دون آینه‌ی وحی شکست

 

ای بقیع خانه و خلوت‌گه راز

هیجده ساله گلم را بنواز

 

صورت فاطمه و بستر خاک

خاک‌ها باد به فرق افلاک

 

جای آن است مباهات کنی

ناز چندان به سماوات کنی

 

این که بگرفته مکان در گل و خشت

هست گنجینه‌ای از هشت بهشت

 

او مرا قوت دل می‌بخشید

گر چه می‌سوخت ولی می‌خندید

 

هر تبسم که نثارم می‌کرد

گره‌ای باز ز کارم می‌کرد

 

هر چه یا فاطمه می‌گویم من

سخنی نشنوم از یار کهن

 

فاطمه رفت و ز جان سیرم کرد

عمر کوتاه گلم، پیرم کرد

 

من که با گریه تکلم کردم

ای بقیع فاطمه را گم کردم

 

بعد زهرا تو بگو سنگ لحد

چه کسی حرف مرا می‌شنود

 

من که با غصه قرین خواهم شد

بعد او خانه‌نشین خواهم شد

 

فاطمه دیده چو از دنیا بست

شیشه‌ی صبر یدالله شکست

 

شعر خوش‌زاد تسلای دل است

گر چه از فاطمه رویش خجل است

 

سیدحسن خوش‌زاد

 

 

* منبع: وبلاگ من غلام قمرم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه