ای مشک نریز آبرویم؛ حضرت عباس (ع)؛ محمدحسین صادقی (غلام)
بسمالله الرحمن الرحیم
ای مشک نریز آبرویم
بر باد مده تو آرزویم
ای مشک اگر چه عرصه تنگ است
بی آب روم به خیمه ننگ است
جنگ است و تمام همتم جنگ
سربازم و استطاعتم جنگ
سربازم و غم نمیشناسم
از کشتهشدن نمیهراسم
هر جا که وظیفه جبهه بگشود
شمشیر به دوش عهدهام بود
امروز که در دلم خروش است
ای مشک دو عهدهام به دوش است
هم حامی حامیان دین دینم
هم ساقی چند نازنینم
امروز که دیدهام پر اشک است
بر دوش دلم لوا و مشک است
ای مشک کسی ندیده از ناس
در رزمگه التماس عباس
اینک بِشِنو تو التماسم
دارم ز تو پاس، دار، پاسم
اشکم که چکیدهی فرات است
پنهان شده از مخدرات است
آبی که به سینهات نهان است
رشک لب آسمانیان است
سیراب ز آب خوشگواری
اما ز حرم خبر نداری
آبی است که در تو هست بیتاب
.................................... *
این آبروی من است در تو
ایثار خلاصه هست در تو
افلاک، سبو، گرفته سویم
بر خاک نریز آبرویم
بی آب اگر روم دمادم
باید ز خجالت آب گردم
ای آب که اینچنین روانی
امروز چو من در امتحانی
کابوس عطش بهانه باشد
حیثیت تو نشانه باشد
از بهر کسی که عشقباز است
کابوس، حقیقتی، مجاز است
مولا که ندارد آب اکنون
دارد سر عشقبازی خون
گر امر کند به هر سحابی
بارد به سر زمین گلابی
اما نه ز ابر، بار خواهد
لبتشنه لقای یار خواهد
لبتشنه اگر چه دختر اوست
این آب صِداق مادر اوست
آندم که سکینه مشک آورد
با دیدهی پر ز اشک آورد
تا دیده به دیدهی ترم دوخت
از آتش آه، هستیام سوخت
اینک من و خاطرات آن اشک
اینک منم و فرات و این مشک
اینک منم و هزار دشمن
هم تو هدف شراره هم من
افسوس که من گناه کردم
بر آب روان نگاه کردم
هر چند که آب را نخوردم
کف در خنکای آب بردم
این دست ز تن بریده بادا
ز حدقه برون دو دیده بادا
محمدحسین صادقی (غلام)
* منبع: وبلاگ حسینیه
* اگر گذر شاعر یه اینجا افتاد و یا کسی که نسخهی کامل این اثر را -مستندا- دارد، لطفا در تکمیل این اثر یاری نمایند.