باز طوفانی شده دریای دل موج سر بر ساحل غم می‌زند؛ امام حسین (ع)؛ بهزاد حیدری پارام :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

 بهزاد حیدری پارام

بسم الله الرحمن الرحیم

 

باز طوفانی شده دریای دل

موج سر بر ساحل غم می‌زند

باز هم خورشید رنگ خون گرفت

بر زمین نقشی ز ماتم می‌زند

 

باز جام دیده‌ها لبریز شد

باز زخم سینه‌ها سر باز کرد

در میان ناله و اندوه و اشک

حنجرم فریادها آغاز کرد

 

می‌نویسم شرح این غم‌نامه را

داستان مشک و اشک و تیر را

می‌نویسم از سری کز عشق دوست

کرد حیران تیغه‌ی شمشیر را

 

گوئیا با آن همه بیگانگی

آب هم با تشنگان بیگانه بود

در میان آن همه نامردمی

اشک آب و دیده‌ها پیمانه بود

 

تیغ ناپاکان برآمد از نیام

خون پاکی دشت را سیراب کرد

خون خورشید است بر روی زمین

کآسمان تشنه را سیراب کرد

 

می‌شود خورشید را انکار کرد؟

زیر سم اسب‌ها در خاک کرد؟

می‌شود آیا که نقش عشق را

از درون سینه‌هامان پاک کرد؟

 

گر نشان عشق را گم کرده‌ایم

در میان آتش آن خیمه‌هاست

گر به دنبال حقیقت می‌رویم

حق همین جا حق به روی نیزه‌هاست

 

باز هم در ماتم روی حسین

باز هم در سوگ آن آلاله‌ایم

یادتان باشد حیات عشق را

وامدار خون سرخ لاله‌ایم

 

بهزاد حیدری پارام

(با اندکی تصّرف و تلخیص)

 

 

* منبع: سایت کرب و بلا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه