با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم؛ امام رضا (ع)؛ سیدمحمدجواد شرافت :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

سیدمحمدجواد شرافت

بسم الله الرحمن الرحیم

با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم

قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم

گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم

اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم

از حس و حال روشن معراج پُر شدم
وقتی به خاک‌بوسی «بالاسر» آمدم

حسی کبوترانه گرفته‌است جان من
«پایین پای» تو شده هفت‌آسمان من

در این حریم قدسی سرتاسر آینه
روشن شده به نور تو چشمم هر آینه

گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه

پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه
سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه

عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه

گم‌کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه

لبریز روشنی‌است تمام رواق‌ها
آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها

شب‌های گریه تا به سحر حرف می‌زنم
با واژه‌واژه خون جگر حرف می‌زنم

شمعم که گریه می‌کنم و گریه می‌کنم
با قطره‌قطره آتش تر حرف می‌زنم

روح لطیف تو شده سنگ صبور من
گویی که با نسیم سحر حرف می‌زنم

گاهی کنار پنجره‌های ضریح تو
گاهی در آستانه‌ی در حرف می‌زنم

شب‌های بارگاه تو را درک کرده‌ام
از «لیلة الرغائب» اگر حرف می‌زنم

بر لب رسیده از قفس سینه، آه من
حرف دل است روی زبان نگاه من


روی تو را ستاره‌ی اشراق خوانده‌اند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند

دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزی‌رسان انفس و آفاق خوانده‌اند

باران مهربانی بی‌وقفه‌ی تو را
شأن نزول سوره‌ی انفاق خوانده‌اند

در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند

هفت آسمان و رحمت شمس‌الشموسی‌ات
ذرات خاک و لطف انیس‌النفوسی‌ات

سیدمحمدجواد شرافت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه