با غم عشق تو تا یار، دل زار من است؛ امام حسن مجتبی (ع)؛ اسماعیل جوهری (ذاکر)
بسمالله الرحمن الرحیم
با غم عشق تو تا یار، دل زار من است
بهتر از خلد برین، گوشهی بیت الحزن است
نه غم حور و نه اندیشهی جنت دارم
از زمانی که مرا بر سر کویَت وطن است
قصهی عشق من و حُسن تو ای مایهی ناز
نُقل هر مجلس و زینتده هر انجمن است
بعد از این یاد،کس از لیلی و مجنون نکند
حُسن اگر حُسن تو و عشق اگر عشق من است
تویی آن یوسف ثانی،که ز یک جلوهی حُسن
محو دیدار تو، صد یوسفِ گلپیرهن است
از پی دیدن رخسار تو موسای کلیم
سالها بر سر کویَت به عصا تکیهزن است
آدم و نوح و سلیمان و مسیحا و خلیل
همه را مِهر ولای تو، به گردن رَسَن است
خَلق گویند: بگو دلبر و معشوق تو کیست
که تو را در غم او این همه رنج و مِحَن است
چه بگویم که نَم از یَم نتوان وصف کند
دُرّه را ذَرّه نداند، چه بها و ثمن است
به مدیحش نتوان گفت که آن ماهجبین
سرو سیمینبدن و خسرو شیرینسخن است
ثمر باغ رسالت، گُهر بحر وجود
والی مُلکِ ولایت، ولی مُؤتمن است
اولین سِبط و دوم حجت و سِیّم سالار
چارمین عصمت حق و یکی از پنج تن است
نام نامیش حسن، خُلق گرامیش حسن
پای تا فرق حسن بلکه حسن در حسن است
روی حسن، موی حسن، بوی حسن، خوی حسن
یک جهان جوهر حُسن است که دریک بدن است
«ذاکر» از مدح همه خَلق، فرو بسته زبان
لیک در مدح حسن طوطی شکّرشکن است
اسماعیل جوهری (ذاکر)
* این پست توسط آقای اسماعیل مصفا در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که در انتقال آرشیو نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: جمعه ۱۳۹۸/۰۵/۲۵