با نفس‌های خسته می‌پیچد درد در شانه‌های مجروحم؛ حضرت زهرا (س)؛ سیدمحمد بابامیری :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

 سیدمحمد بابامیری

بسم‌الله الرحمن الرحیم

 

با نفس‌های خسته می‌پیچد

درد در شانه‌های مجروحم

ولی آهنگ یا علی دارد

رگه‌های صدای مجروحم

 

مدتی می‌شود برای علی

نان نپختم... دلیلش این درد است

روی آیینه هم پر از گرد و

آه‌های تنورمان سرد است!

 

چاره‌ای نیست... باید این مدت

با همین درد کهنه تا بکنم

فرصتی نیست لاجرم کفنی

با همین دست، دست و پا بکنم

 

ولی امروز هم به هر قیمت

می‌کنم شانه موی زینب را

تا دلش خوش شود که خوب شدم

پر کند خنده روی زینب را

 

آب و جارو بیاور ای فضه

لحظه‌هایم اگر چه پر درد است

خانه اما تمیز اگر بشود

سبب دل‌خوشی یک مرد است

 

گوشه‌ی خانه می‌کشد دستاس

انتظار دو دست فاطمه را

یاد دوران دور می‌افتم

کار ِخانه، تلاش، مهر و صفا

 

یاد بابا به خیر... زود گذشت

روزگار کم خوشی‌هامان

رفت و یکباره ظالمانه گرفت

آتش از اهل بیت او دامان

 

چقدر روی منبرش می‌گفت

فاطمه پاره‌ی تن طاهاست

رستگار است تا ابد هر کس

پی خشنودی دل زهراست

 

حرمتی داشتم در آن دوران

رویم آن روزها کبود نبود

چشم‌هایم توان دیدن داشت

پهلویم این‌چنین نبود نبود

 

قاتلانم امام خلق شدند

به صف ارتداد پیوستند

پا به روی وصیت پدرم

باب علم و کمال را بستند

 

ماذنه در تصرف ابلیس

پس چه شد بانگ جان‌فزای بلال؟

باید از شیر حق دفاع کنم

چون نمانده مرا زیاد مجال

 

فکر تابوت فاطمه باشید

عمر کوتاه من به مو بسته است

دختر داغدیده‌ی طاها

با دلی خسته می‌رود از دست

 

بازویم درد می‌کند هر روز

پهلویم تیر می‌کشد هر شب

بر دلم چنگ می‌زند فضه!

نیمه‌شب اشک مخفی زینب

 

دارم از دست می‌روم کم کم

خانه‌ی سوخته! خداحافظ

غربت تو تحملش سخت است

یار لب‌دوخته! خداحافظ

 

سیدمحمد بابامیری

 

 

* منبع: وبلاگ حسینیه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه