برای تو !!! :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

برای تو !!!

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۸۷، ۰۵:۰۰ ب.ظ

 

به نام حضرت عشق و عاشق و معشوق
سلام عزیز دل !
از بزرگترین الطاف خداوند به من آشنایی با توست ؛ تویی که نمی شناختم و تویی که هنوز نمی شناسم و بعید می دانم از همت خرد و ناچیزم به بلندای روح و وجودت برسم . اهل تکلف نیستم ؛ برعکس من که تو را خوب نمی شناسم مرا خوب می شناسی و می دانی که آنچه می گویم حقیقتا از قلبم بر می آید .
از آشنایی من با تو چند سالی می گذرد و این نوشته را به بهانه ی سالگرد تولدت می نویسم ؛ همچون چند ، دست و دل نوشته ی پیش ، باز اسیرِ قلمِ اسیرِ ذهنِ خود هستم که به قول خودت از ذهنی که چون گنجشک ، پیاپی از این شاخه به آن شاخه می پرد و آرام نمی گیرد ، چگونه انتظار داشته باشم کلمات را با متانت کنار هم بچیند و در پی اش قلم به دفتر بنشاند ؟؟؟ اما چه کنم که اسیر نفس خود هستم ، و حالا هوس نوشتن به سرم زده است .
عزیزم ! چیز زیادی برای گفتن ندارم ؛ فکر می کنم دو عده اند که چیز زیادی برای گفتن ندارند : آنها که بسیار می دانند و آنها که هیچ نمی دانند . تو هم چیز زیادی برای گفتن نداری ! فرق من با تو فقط در همین است که تو از دسته اولی و من از دسته دوم .
عزیز دل ! چندی است به قول خودم در افت شدید روحی ام ؛ دل به مضمون سخن امیر کلام علی علیه السلام خوش دارم که روح گاهی در افت است و گاه در خیز ؛ در خیزشش قدردانش باش و در افتش با او نرمی کن !
آری دلخوش به این سخنم و فقط دلخوش ؛ چرا که می دانم در جان صاحب این کلام هیچ گاه ، حتی برای لحظه ای افت روحی وجود نداشته و نیز می دانم در جان پیروان واقعی او هم ، هیچ گاه اثری از افت روحی نمی توان یافت . پس حق بده به من که به حال خودم بخندم و بلند بلند حتی اگر کسی نشنود فریاد بزنم این بیت خواجه شیراز علیه الرحمه را که  :
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته است بدان می خندم
غبطه می خورم به تو و امثال تو ! از روزی که پا به این دنیا گذاشته ای تا کنون  ، شاید به اندازه هرروز بلکه هر ساعت  ، حتی هر دقیقه و چه بسا هر ثانیه و کمتر از آن ، قدمی به سمت اوج بر داشته ای ؛ خوشا به حالت !!! تو کجا و من کجا ؟؟؟
نگاهت که می کنم لذت می برم  ، صدایت را که می شنوم لذت می برم ، عکس هایت را که می بینم لذت می برم و هرچه به تو نگاهم عمیق تر می شود ، از تاریکی چاه عمیق درون خودم بیشتر می ترسم ؛ اما نمی دانم که باید چه کنم ؟؟؟
من مثل کسانی نیستم که بی دلیل عاشق شوند ؛ مثل آنهایی نیستم که عشق و عاشقی خود را جار بزنند ! آری ؛ اما به تو که می توانم بگویم و می گویم :  عاشقم ، عاشق و تو عشق منی اما نه آن عاشقی و عشقی که همه آن را می شناسند ؛ عاشقم و تو عشق منی ، اما نه به آن تعریفی که همه از عشق و عاشقی دارند .|
عاشقی که اصلا شبیه معشوق خود نیست  ؛ عاشقی که اصلا برای رسیدن به معشوق خود تلاش نمی کند ؛ عاشقی که حتی توان آن را ندارد که خود را شبیه معشوق خود کند ؛ عاشقی که از ناتوانی خود به معنای واقعی کلمه ، خسته است خسته ! اصلا از عاشقی با این صفات ، تو بگو ! چه می ماند ؟؟؟ خنده دار نیست ؟؟؟ ادعای عاشقی و بی همتی ؟؟؟ ادعای عاشقی و سکون ؟؟؟ ادعای عاشقی و نا توانی ؟؟؟ جز اینکه بگویم عشق ، مریض و جا اندازم کرده اما طبیب حالا که لازمش دارم سراغی از من نمی گیرد و ناز می کند ؟؟؟ خدا عاقبت این عاشق دل ناشکسته را به خیر کند !
راستی ! زلیخا را می بینی ؟؟؟ من می بینم و هر بار یک دل سیر اشک می ریزم ؛ اشک می ریزم برای خودم . عاشق یعنی زلیخا ؛ کاش هر که عاشق می شد چون زلیخا می شد ؛ می بینی چه سخت ، اما چقدر خوب و محکم ، غربال شدن را صبر می کند ؟؟؟ می بینی چه دل خرد شده ای دارد ؟؟؟  می بینی که چه مطاع پر ارزشی دارد ؟؟؟ کسی چه می فهمد این قاعده را که : هر چه بشکند از قیمت می افتد مگر دل که هرچه شکسته تر ، پر قیمت تر !!!؟؟؟
و حالا من ! نه زلیخایم که من کجا و زلیخای عاشق کجا ؟؟؟ من اما رسوایم ، ولی نه پیش خلق که پیش خودم ؛ ناتوانم ، نه در برابر مردم که در برابر خودم ؛ باور کن آنچه می گویم نایم را می سوزاند و به قلم می آید !!! باور کن که اگر این قلم و کاغذ می فهمیدند -  که فهیم بودنشان چندان هم غریب نیست – جز خاکسترشان هیچ نمی ماند !!!
عزیزم ! دیگر از پس خودم بر نمی آیم ، کمکم نمی کنی ؟
راستی تولدت مبارک !!!
یاعلی 
 
پ . ن :
اول : چقدر نوشتم و خط زدم و نزدم ، تا این شد . اما باز هم آنچه می خواستم نشد ، چه کنم که کار دنیا همین است و هیچ گاه به کام نیست و نمی شود .
دوم : دوباره و چند باره خواندمش ! پراکنده دیدمش ! ببخش ! با توجه به آنچه در سطر قبل گفتم ، به علاوه نویسنده نبودنم و همچنین حال خرابم ، انگار وسعم همین است و «  لا یکلف الله نفسا الا وسعها » .
سوم : از آنچه می خواستم بگویم هیچ نگفتم . ماند بسیاری از گفته و ناگفته هایم !
چهارم : با تو حرف زدم ، اما گاهی از تو گفتم ؛ گاهی از خودم و گاهی نه خودم و نه از تو ... .  





ثبت نظر

  • ناصر دوستعلی

نظرات  (۱)

  • غلامرضا آقاسی
  • باز هم یک پله از ما جلوتری که هم غافلیم و هم نمی‌دونیم غافلیم
    پاسخ:
    ای آقا

    اینگونه نباشد

    :(

    دعامون کنید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    هدایت به بالای صفحه