برای رسول ملاقلی پور، که زنده است :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
کپی‌رایت

برای رسول ملاقلی پور، که زنده است

يكشنبه, ۹ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۱۴ ب.ظ

 

الف مثل میم

ب مثل میم

پ مثل میم

میم

مثل مرد

میم

مثل خودت

مثل فریادهای خاک­خورده

مثل عربده­های آشفته­

که دشمن همه­جا بود

پشت خاکریز روبه­رو

پشت میزهای عزیز

پشت میکروفن­های همیشه

پشت سرت

با خنجری در آستین

 

حرفی نمانده بود

که تف­های سربالا

فرود می­آیند

خواه ناخواه

اگر می­شد

نشست در خلسه سکوت

و قصه­های تلخ را

شیرین کرد

برای عصرانه­های خسرو...

نمی­شود

و مرگ را

برای همین شب­ها آفریده­اند

که ماه دلقک ستاره­هاست

و آتش

در همه­سو

در خانه مادری

در مزرعه پدری

که زندگی

باری است بر شانه­های مرد

و فشاری بر قلبش

و حالا

یک لخته خون

که می­خزد در رگ­ها

و قلب را نشانه می­رود

دروازه­ای به سوی بهشت...

 

میم

مثل مهدی نریمان

که قمقمه­ها را پر کرده

و منتظر است تا برسی

تا سیرابت کند

با تنی سوراخ سوراخ

مثل قلب مرد

 

تکه­های روحت

جا مانده­است

روی میز موویلا

مرده­خورها بیدار شده­اند

راش­های غریبت را

کنار هم می­چینند

تا تصویر شفافت

از مونیتورهای بی­تفاوت

به بینندگان عزیز

لبخند بزند...

اما تو نمرده­ای

و ناگهان از پشت صحنه

تف می­کنی

روی میزهای عزیز

روی کنداکتور پخش

روی محاسن مجریان زنده

 

حالا عینکت را بردار

اینجا نورها

چشمت را نمی­زنند

اینجا فقط سفید است

و نه حتی سرخ

خشمت را خاموش کن

در آخرین زیرسیگاری

و آرام

بخواب

 

الف مثل میم

ب مثل میم

میم مثل خودت

که در بن­بست فریاد

قلبت ایستاد

و تو رفتی

میم مثل تو

از الف تا ی

مثل تو

حالا از بهشت بگو

که تیر نیست

ترکش نیست

از مزرعه پدری

که سیب نیست

آتش نیست...

 

میم مثل من

میم مثل ما

که پس­فردا فراموش کرده­ایم

تو را و مرگ را...

 

کات.

 

 

امید مهدی نژاد 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه