برخیز
دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۸۸، ۰۲:۴۳ ب.ظ
برخیز تا سواره از این شب سفر کنیم
با هم شبانه عزم طلوع سحر کنیم
در تیرگی به خویش خزیدیم سال ها
سالی بیا که خویش ز خود با خبر کنیم
بگشای لای پنجره ی بسته را به مهر
تا کی به قهر پنجره را بسته تر کنیم
ای مهربان سیاهی ازین بیشتر مخواه
باید که روشنایی ازین بیشتر کنیم
ما جلوه ی طلوع سپهریم ،خاوریم
تا کی نظر به قافله ی باختر کنیم
اندیشه ی پژمرید و ز پرواز باز ماند
فکری بیا به نو شدن بال و پر کنیم
ای رهسپار علم بیا مرد درد باش
با این چراغ شاید ازین شب گذر کنیم
تا باهنر شوید مریدان علم هم
هم عشق را سفینه ی علم و هنر کنیم
در کارگاه و مزرعه بیدار و سخت و سبز
با شور کار آتیه را پر ثمر کنیم
سالک شبی نبود که صبحی ز پی نداشت
باید خطر کنیم که شب را سحر کنیم
بر گرفته از کتاب : خویش را باور کن اثر : مجتبی کاشانی