برداشتی از مناجات شعبانیه (۲)
در گفتار پیشین آمد که برای ایجاد یک ارتباط دعایی خوب چند عامل باید دست به دست هم بدهند. اکنون گذر و نظری به دعای مناجات شعبانیه میاندازیم:
فَقَد هَرَبتُ الیکَ و وَقَفتُ بینَ یدیکَ مُستَکیناً لکَ مُتَعرِّضاً الیکَ راجیاً لِما لَدیکَ ثَوابی وَ تَعلَمُ ما فی نفسی و تَخبُرُ حاجتی و تُعرِفُ ضَمیری و لایَخفَی علیکَ امرُ مُنقَلَبی و مَثوایَ و ما اُریدُ انْ اُبدِیَ به مِن مَنطِقی و اَتَفَوَّهُ بِه مِن طَلِبَتی و اَرجُوهُ لِعاقِبَتی...
من به سوی تو گریختهام و در حضور حضرتت ایستادهام در حالی که به درگاهت به حال پریشانی تضرع و زاری میکنم و بدانچه نزد توست چشم امید دارم و تو از راز دلم آگاهی و حاجتم را میدانی و ضمیر مرا میشناسی و هیچ امری از امور دنیا و آخرتم بر تو پنهان نیست و آنچه میخواهم که بر زبان جاری کنم و از حوائجم سخن گویم، آنچه برای حسن عاقبتم به تو امیدوارم همه را میدانی...
ملاحظه میکنید که در این بخش که از فرازهای ابتدایی مناجات شعبانیه است عناصر یاد شده در بخش قبل را میتوان یافت. اولا کسی هست که فقیر است و احساس فقرش او را به ابراز این فقر رسانده (مستکیناً لک متعرضاً الیک) او بدون شرم پرده از فقر و ناداری خویش بر میدارد، کاری که در رفتار بین انسانها اخلاقاً مذموم است.
در مقابل او کسی هست که غنی مطلق است و علاوه بر بینیاز بودن و دارا بودن؛ اهل کرامت و بخشش هم هست و از هرگونه بخل و خساست مبراست. این شخص غنی از حال و روز طرف مقابلش کاملاً آگاه است (تعلم ما فی نفسی و تخبر حاجتی و تعرف ضمیری)
از اینجا به بعد باب تملق و چاپلوسی باز میشود و شخص مناجاتکننده از هر ابزاری برای جلب توجه طرف خویش استفاده میکند. جملاتی از این قبیل که اگر تو نباشی من بدبخت و بیچاره میشوم و من همیشه زیر سایهی لطف تو بودهام در محاورات روزمره به عنوان یک تملق دروغین تلقی میشود، اما در رابطه با پروردگار عالمیان نه تنها دروغ نیست بلکه عین حقیقت است.
اِنْ حَرَمْتَنی فَمَن ذَاالذّی یَرزُقُنی و اِنْ خَذَلتَنی فَمَن ذَاالذی یَرْزُقُنی
اگر مرا محروم کنی، من بیچاره و بیکس میشوم، اگر تو تنهایم گذاری غریب و بیکس میشوم.
الهی لَم یَزَل بِرُّکَ عَلیَّ اَیّامَ حَیاتی...
خدایا من همیشه زیر سایهی لطف تو بودهام
اِن کان صَغُرَ فی جَنبِ طاعَتِکَ عَمَلی فَقَد کَبُرَ فی جنب رَجائِکَ اَمَلی
اگر چه عملم کم است اما امیدم به لطف تو افزون است
آخر دعا به فرازهای زیادی میرسیم که مملو از تملق است.
به آنچه گفتیم باید عنصر اقرار به گناه را بیافزاییم، این نکته به کرات در این دعا مشاهده میشود.
فَقَد جَعَلتُ الاِقرارَ بِالذَّنبِ اِلیکَ وَسیلَتی
من اقرار به گناه را به عنوان ابزاری برای جلب توجه تو قرار میدهم
الهی قَدْ جُرتُ عَلی نَفْسی فِی النَّظَرُ لَها
خدایا من به خودم ظلم روا داشتم
و عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلی مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرُهُ جَهلُه
به فضل و کرم خودت به بندهای که در لجهی گناه از جهل و نادانی فرو رفته ترحم فرما
الهی و قَد اَفْنَیتُ عُمری فِی شِرَّةِ السَّهوِ عَنکَ و اَبلَیتُ شَبابی فِی سَکرَةِ التَّباعُدِ مِنک
خدایا عمرم را در غفلت از تو فنا کردم و جوانیام را در مستی دوری از تو گذراندم
اکنون نوبت اظهار امید به شخص غنی است، این امر چه در روابط انسانی و چه در رابطهی عبد با خالق خویش بسیار موثر میباشد. هر چه دل شخص از طرف مقابل پر باشد اما باز ابراز این نکته که من به تو امید زیادی داشته و دارم میتواند به نحو موثری در به دستآوردن دل او کمک کار باشد و این نکتهای نبوده که از دید تیزبین ائمهی ما که استادان فن مناجات با قاضی الحاجات بودند مخفی بماند.
راجیاً لِما لَدَیْکَ ثَوابی...
بدانچه نزد توست چشم امید دارم
الهی کَیفَ آیَسُ مِن حُسنِ نَظَرِکَ لی...
خدایا چگونه از خوشبینیام به تو ناامید شوم
الهی جودُکَ بَسَطَ اَمَلی...
خدایا بخشش تو باعث فزونی امید من شده است
کیف اَنقَلِبُ مِن عِندِکَ بِالخَیبَةِ مَحرُوما و قَدکانَ حُسنُ ظَنّی بِجُودِکَ...
چگونه از درگاه تو ناامید بازگردم و حال آنکه به بخشش تو چشم امید دارم
و لاتَقْطَعْ مِنکَ رَجایی وَ اَمَلی...
امیدم را از خودت قطع مکن
الهی لَمْ اُسَلِّطْ عَلَی حُسنِ ظَنّی قُنوطَ الایاسِ و لاانْقَطَعَ رَجایی مِنک...
خدایا هیچگاه بر خوشبینیام به تو بدبینی را غالب نخواهم کرد و هیچگاه امیدم را ازتو قطع نخواهم کرد.
اکنون زمینه برای درخواست حوائج آماده شده است...
ادامه دارد...
* این پست توسط آقای هادی در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: یکشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۱