بر بال قلم (بخش نهم)
قید
قید کلمهای است که معمولا فعل (و گاه نیز اسم یا صفت و یا قیدی دیگر) را به مفهومی مقید میسازد و به این ترتیب، دربارهی آن توضیح میدهد: مرا نشاندند بر صندلی چرخدار و با سرعت چرخاندند.(قید برای فعل)
با کلمب، دورهی رنسانس که برای فرهنگ غربی بسی مهم است، آغاز میشود.(قید برای اسم «مهم»)
مواردی دیگر نیز به عنوان اقدامات خیلی عمیقتر در نظر او جلوه میکرده است.(قید خیلی برای صفت «عمیقتر»)
مومن بسیار زیاد صبر میورزد و بسیار کم شکوه میکند.(قید برای قیدِ «زیاد» که خود آن هم قید است برای «صبر میورزد»)
نباید پنداشت که هر کلمه توضیحدهنده دربارهی فعل، قید است. برای تشخیص قید از غیر قید، باید به این نکته توجه کرد که چنانچه قید در جمله نباشد، غرض اصلی جمله آسیب نمیبیند، بلکه فقط توضیحی از آن کاسته میشود. اما گاهی چنانچه کلمهی توضیحدهندهی فعل را حذف کنیم، غرض اصلی جمله مخدوش میشود. به این مثال عنایت کنید: «همیشه او را در جبهه حاج بخشی صدا میزدند.» در این جمله حاج بخشی، تمیز یا مکمل است و نباید آن را قید دانست، زیرا اگر آن را حذف کنیم، غرض اصلی جمله آسیب میبیند. اما در همین جمله، «همیشه» قید است، زیرا با حذف آن، غرض اصلی جمله محفوظ میماند.
نکته: بعضی قیدها کاملا جعلی و نادرستند. از آن جمله است: «هر ازگاهی» که متاسفانه بسیاری آن را به کار میبرند، بدون اینکه بدانند چیست و از کجا آمده است.