به: علی معلم دامغانی
دوشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۱، ۰۴:۰۴ ب.ظ
این شعر را دو سه سال پیش گفتم و تقدیمش کردم به علی معلم دامغانی پیر قبیله شاعران انقلاب. اندک جسارتی هم درش بود (یعنی هست) که ناشی از اشتیاق ماست به آن مثنوی های فلک فرسا که مدتی است نمونه هایش را از حضرتشان ندیده و نشنیده ایم.
شاعر! از رجعت ستاره بگو
پیش از این گفته ای، دوباره بگو
راز خورشید را نهان مپسند
شب دیجور از ستاره بگو
از سکوت تو مرگ می زاید
چه نشستی به استخاره؟ بگو
خواب این خیل را پریشان کن
باز از تیغ و برگ و باره بگو
نعره ای… هان، سکوت را بشکن
ناگزیریم، راه چاره بگو
به صراحت نمی توانی اگر
به کنایت، به استعاره بگو
باده مولوی ست در جامت
مثنوی های چارپاره بگو:
آره، این رسم روزگارمونه
هرجوری رسم روزگاره بگو
شب غیبت به سر نمی آید
شاعر! از رجعت ستاره بگو.
امید مهدی نژاد