بی بازگشت!!!
سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۸۵، ۰۷:۵۷ ق.ظ
بهش گفتم بعد از اون جنگ طولانی که بین دل و عقلم بود تازه تونستم خودمو پیدا کنم و فرمان آتش بس بدم. حالا دوباره برگشتی که چی؟تنهای تنها بدون کمک با زخمی که از خنجر دوستان دوست به دل داشتم.کمکم که نکردی هیچ از دادن هر گونه زجر و عذاب هم دریغ نکردی!!!!و حالا دوباره دست مدد و کمک دراز کردی.........!!!موندم دستشو بگیرم یا.........گفتم این آخرین باره!اگه دوباره بشکنی منم میشکنم....صبر و استقامت هم حدی داره!هر کی جای من بود تا حالا صد بار.....اینبارم میگذرم از خودم از همه چیز...اگر میخوای دستتو بگیرم توهم باید از جا بلند شی واقعا بلند شی... بگی یا علیحالا یا علی؟گفت:..............آره....... یا علی.***********حالا نه از ذکر یا علی خبری هست و نه از شرافت و جوانمردی علی که ضامن عهدش بود!دوباره من موندم و من.....