تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم؛ حسین منزوی
پنجشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۰، ۰۵:۳۶ ب.ظ
بسمالله الرحمن الرحیم
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبح دم زدم
با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تبکرده خط کشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا کور سوی اخترکان بشکند همه
از نام تو به بام افقها علم زدم
با وامی از نگاه تو خورشیدهای شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر که بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاکسترم وزد
شک از تو وام کردم و در باورم زدم
از شادیام مپرس که من نیز در ازل
همراه "خواجه" قرعهی قسمت به غم زدم
حسین منزوی
* منبع: وبلاگ غزل معاصر