تا چراغی در میان این شبستان روشن است؛ مهدی جهاندار
برای شهید مصطفی احمدی روشن
بسم الله الرحمن الرحیم
تا چراغی در میان این شبستان روشن است
تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است
شک نکن قصد پلنگ تیزدندان روشن است
"امشب از داغی دوباره چشم تهران روشن است
یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است"
تشنه اما مشک بر دوش آمدی نام تو چیست؟
خنده بر لب داشتی آقا و مولای تو کیست؟
بر مزار کشتگان عشق باید خون گریست
"گر چه در بزم حماسه هیچ جای گریه نیست
در هجوم شعلهها تکلیف باران روشن است"
تکسواران تیز میتازند در صحرا هنوز
از تلاطم باز ننشسته است این دریا هنوز
آتشی پیداست آنسوی بیابانها هنوز
"باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز
این شبستان کهن با نور ایمان روشن است"
کی به اندکبادی اقیانوس لرزان میشود؟
کوه کی با یک خراش ساده ویران میشود؟
عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان میشود؟
"کی میان ابرهای تیره پنهان میشود؟
آسمان ما که با خون شهیدان روشن است"
مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود
مجتبی میگفت: دیدم غیر زیبایی نبود
شد پشیمان هر کسی اینجا زلیخایی نبود
"مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود
مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است"
مهدی جهاندار
تضمین این غزل + از آقای میلاد عرفانپور +
از سایت آیات غمزه