تسبیح
مَردم - نه این که فاسدم- تسبیح میرقصید!
آن شب -خود من شاهدم- تسبیح میرقصید
دست مرا بالا و پایین برد و میچرخاند
با من که اهل مسجدم تسبیح میرقصید!!
حسی همانند مسیحا داشت و هر وقت
گفتم مرا چیزی بدم، تسبیح میرقصید
نشنیده بود از من چنین تنزیه محضی را
چون دید شیخی ملحدم، تسبیح میرقصید
من ماجرای خویش را گفتم به پیر راه
او گفت: چون ناواردم تسیبح میرقصید
اما همین که ذکر او آغاز شد دیدم
در دست پیر مرشدم تسبیح میرقصید!!!
ذکر جمیلش تا که تر میکرد لبها را
در دست خشک و زاهدم تسبیح میرقصید
از اولِ الله تـــا هـــاءِ بَـــرَکــــاتـــــه
با جانماز سیـّدَم تسبیح میرقصید
سجادهام شاید خیلاتی شده اما
این مهر تربت شاهدم، تسبیح میرقصید
از آن همه کشف و شهود و آن همه مستی
تنها همین شد عایدم: تسبیح میرقصید
* این پست توسط شمع در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است؛ در انتقال آرشیو به اینجا نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: یکشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۰