تقسیم حسم با شما !!!!
پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۸۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ
سلامداشتم یه سری مطلب می خوندم ، یاد یه غزل از رهی معیری افتادم ؛ رفتم سراغ دیوانش و دنبال اون غزله می گشتم که چشمم افتاد به این غزل ؛ انقده قشنگ بود که از پیدا کردن اون یکی پشیمونم کرد ؛ گفتم برای شما هم بنویسمش ؛ اصلا انگاری یکی نشسته روبروی کیمیا و ازش پرسیده چه خبر ؟؟؟آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم بی تو ای آرام جان ، یا ساختم یا سوختمسرد مهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختمسوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام ، کز داغ تهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختمسوختم از آتش دل ، در میان موج اشک شور بختی بین که در آغوش دریا سوختم شمع و گل هم هر کدام از شعله ای در آتشند درمیان پاکبازان ، من نه تنها سوختم جان پاک من « رهی » خورشید عالمتاب بود رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم ***یا علی