تنهای تنها
شنبه, ۵ شهریور ۱۳۸۴، ۰۱:۳۵ ق.ظ
روی صندلی که از خودم تنهاتر میببینمش آرامیدهام
نشستهام آرام و آرام میاندیشم به زندگی بیرنگ خودم
که با آهها و آهها لبریز شده
لبریز از آههایی که همیشه از فکر کردن به آنها
میگریختم و هنوز هم میگریزم
میگریزم از سر در گمی خودم
میگریزم از پاکنبودن نگاه کودکی به یک پروانه
میگریزم از ندیدن غنچهی زرد کوچکی که زیر پای عابری سر به هوا میمیرد
میگریزم از نادیدهگرفتن احساس پاک انسانها
میگریزم از پیوندهایی که ناممکناند
میگریزم از کودکی که با سنگی حمله میبرد به آن سگ ولگرد
و نقاشی که تنهایی سپیدار گوشهی تابلو را حس نکرد
* این پست توسط خانم نگین توسلیان در کیمیای میهنبلاگ ثبت شده است، که بیان نتوانسته در انتقال آرشیو کیمیا به اینجا نام نویسنده را با خودش بیاورد. تاریخ ویرایش: یکشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۴