تنوع
سلام
محض تنوع:
این غزل شرح حال یه نفره که رابطهمون با هم یه چیزی مثل جسم و جانه. یادمه که ماه رمضونه سال گذشته در اتوبان تهران-کرج، توی لحظههایی از شب که خیلی هم رمانتیک بود داشتیم با هم بر میگشتیم تهران که متوجه حالش شدم و دو تا غزل، همسفرم شدند که این یکی از اون دوتاست. یکی دیگهاش رو هم بعدا تقدیم میکنم:
در خواست
این زخمه را بگیر و صدای مرا بده
تصنیفهای غار حرای مرا بده
یک شاخه از درخت سخنگوی خود بگیر
بعد از تراش، چوب عصای مرا بده
آن کفشها به درد به جز من نمیخورند
نعلینهای بی سر و پای مرا بده
اینها لباس رسمی این شیخ عاشق است
عمامه و عبا و قبای مرا بده
بیچشمهات خُرد و حقیرم مرا مبند
آیینهی بزرگنمای مرا بده
اول به عضو عضو وجودم حلول کن
بعدا شروع کن همهجای مرا بده
از این همه "برای" برای خودت ببر
وز آن همه "برای" برای مرا بده
امروز من خدای خودم را ندیدهام
حتما تو بردهایش، خدای مرا بده
اکسیژنم تمام شده زود باش زود
سهمیهی امام رضای مرا بده
* این پست توسط شمع + در کیمیای میهنبلاگ + ثبت شده است؛ در انتقال آرشیو به اینجا نام نویسنده منتقل نشده است. تاریخ ویرایش: یکشنبه ۱۳۹۹/۰۶/۳۰