تو را با گریه بخشیدم، برو اما...؛ صباسادات کاظمی :: کیمیا

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

کیمیا؛ دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کم علم

کیمیا

دغدغه‌هایی از جنس دین، فرهنگ، ادبیات و شاید هم کمی علم

تاریخ امروز
کیمیا

سلام
۱. کیمیا -از سال ۱۳۸۴ تا حالا- دیگر تبدیل به مرجعی شده برای تمام کارهایی که در دنیای مجازی و بعضا غیرمجازی انجام می‌دهم که خیلی هم زیاد است. امیدوارم روز به روز بیشتر شود به همراه برکت.
۲. اگر دنبال چیز خاصی آمده‌اید، از قسمت موضوعات استفاده کنید؛ ضمنا از کلمات کلیدی یا همان تگ‌ها هم غافل نشوید. برای دسترسی به نام شاعران و دسته‌بندی اشعار آیینی از منوی بالای صفحه استفاده کنید.
۳. وجود شعر از شاعران مختلف در کیمیا -چه آیینی و چه غیر آن- لزوما به معنای تایید محتوا یا -احتمالا- گرایش فکری خاص شاعر نیست. اینجا در واقع دفتر شعر من است. سعی می‌کنم هر شعری که می‌خوانم را در آن ثبت کنم. در واقع این‌ها انتخاب‌های بنده نیست، فقط اشعاری است که می‌خوانم. سعیم بر این است که حتی‌المقدور شعرهایی که شاعرش ناشناس است را ثبت نکنم.
۴. اگر علاقه دارید شعرتان در کیمیا ثبت شود، بنده با افتخار در خدمتم؛ اثرتان را یا یک قطعه عکس از خودتان -جسارتا با حفظ شئونات- در اندازه‌ی ۶۶۰ در ۳۳۰ پیکسل به ایمیل kimia514@gmail.com یا آی‌دی تلگرامی @naser_doustali ارسال کنید.
فعلا همین
یاعلی

حمایت می‌کنیم
دنبال چی می‌گردید؟
پیگیر کیمیا باشید
بخش‌های ویژه
نیت کنید و هم بزنید
به کیمیا چه امتیازی می‌دهید؟
آخرین نظرات
  • ۱۷ شهریور ۰۳، ۱۷:۴۶ - آلاء ..
    🙏
کپی‌رایت

تو را با گریه بخشیدم، برو اما...؛ صباسادات کاظمی تو را با گریه بخشیدم، برو اما...؛ صباسادات کاظمی

پنجشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۹، ۰۳:۰۴ ب.ظ

تو را باگریه بخشیدم، برو اما...

فراموشت نخواهم کرد به سان بره‌ای تنها

میان گله‌ی گرگان

رهایم کرده‌ای اما...

فراموشت نخواهم کرد...

از این جا رفته‌ای لیکن

تو را می‌بینم اینک من که می‌خندی و می‌گریانی این چشمان کم سو را...

و من از داغ تنهایی

در این دوران رسوایی

گذرگاهم به میخانه است و حس می‌کنم آن جایی

تو را با گریه بخشیدم

برو اما

دگر یادم نکن هرگز...

من از این رفت و آمدهای پی در پی در آزارم.

یادت هست؟

آن روزی که خندیدی و گفتم خوش به حالم که تو را دارم؟

تو هم رفتی ولی گاهی

فقط گاهی در آن لحظه که زیر سایه‌ی ماهی

بترس از آن که در خلوت

دمی را می‌کشد آهی

ولی هرگز برایت بد نمی‌خواهد

اگر چه باز هم تلخی و خودخواهی

برایش هم‌چنان مهتابی و ماهی

برایت بد نمی‌خواهم

و لیکن گویمت رازی

کزان غافل مشو ورنه تو می‌بازی

برایت بد نمی‌خواهم همینک از خدا

و لیکن این جهان کوه است و فعل ما ندا...

و نیاکان گفته‌اند: سوی ما آید نداها را صدا

 

صباسادات کاظمی

 

 

* مطالب ارسالی مخاطبین

* شما نیز می‌توانید در صورت تمایل با استفاده از یکی از راه‌های ارتباطی نوشته‌ی خود را برای انتشار در کیمیا ارسال فرمایید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

هدایت به بالای صفحه